گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

چو لاله با چمن حسن و عشق، خوست مرا

می مجاز و حقیقت به یک سبوست مرا

ز نکهت نفسم می دمد بهار، که دل

ز داغ عشق تو چون نافه مشکبوست مرا

به گرد بام و درم دیر و کعبه می گردد

از آن زمان که به درگاه عشق، روست مرا

ز خود تهی شده ام چون نی و ز ناله پرم

خروش درد تو پیچیده درگلوست مرا

عقیق صبر، زبانم به کام حسرت سوخت

مکیدن لب لعل تو، آرزوست مرا

گدای عشقم و ناید فرو به مهر سرم

می چو آتش سوزنده در سبوست مرا

به راه صبح ندارم چراغ دیده، حزین

که داغ بر جگر و سینه بی رفوست مرا

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اهلی شیرازی

هوای دیدنت ای ترک تند خوست مرا

نگاه کن که هلاک خود آرزوست مرا

من شکسته چنان تلخ کامیی دارم

که آب بی لب تو زهر در گلوست مرا

تنم به خواب عدم رفت و همچنان بینم

[...]

صغیر اصفهانی

اگر به جرم محبت کنند پوست مرا

نمی رود بدر از سر هوای دوست مرا

رضای دوست گزیدم بخود چو دانستم

که هرچه دوست پسندد همان نکوست مرا

بخواب خوش همه شب مهر و ماه می‌بینم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه