گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

ز بس راز تو را پنهان ازین نامحرمان دارم

به جای مغز، مکتوب تو را در استخوان دارم

ره شوقم ندارد تا به منزل مانع دیگر

همین پست و بلندی اززمین وآسمان دارم

ز من چون لاله چاک سینه پوشیدن نمی آید

نمی گویی که داغ عشق را تا کی نهان دارم؟

نشوید غیر خون از خاطرم مشق شهادت را

بود عمری که با خود حرف تیغی در میان دارم

چراغ آگهی از چشم عبرت بین شود روشن

دل بیداری از تعبیر خواب غافلان دارم

ز پاس خود غبار خاطرم، آسوده دل دارد

من آن آیینه ام کز رنگ خود آیینه دان دارم

مگر دل را فرستم ورنه از قاصد نمی آید

شکایتهای هجرانی کزان نامهربان دارم

نیم بلبل که در دل خارخار منزلم باشد

نهال شعله ام کی بار خاطر آشیان دارم؟

به هر در سجده ای دارد سرم از جوش مستی ها

ز طوف کعبه می آیم، ره دیر مغان دارم

کجاگیرم سراغ یوسف گم کردهء خود را

دل بی طاقتی همچون جرس در کاروان دارم

حزین مقصودم از سودای جان، جانان بود دانی

نه سودی آرزو دارم، نه پروای زیان دارم

 
 
 
قاسم انوار

سرم سبزست و لب خندان و عیش جاودان دارم

مکانم را چه می‌پرسی؟ مکان در لامکان دارم

اگر بالای هر دونی نشینم طعنه کمتر زن

که من بالای هفت اختر مکان و آشیان دارم

مرا گویی که: گنج جاودانی در تو مکنونست

[...]

جامی

ز هجران مرده ام جانا نپنداری که جان دارم

به مضراب غمت چون چنگ بی جان این فغان دارم

نه تن دان این که می بینی پی قوت سگان تو

کشیده در درون پوست مشتی استخوان دارم

ز تو نبود تهی یک لحظه بیرون و درون من

[...]

اهلی شیرازی

حدیث سوز دل چون شمع از آن معنی گران دارم

که نَبْوَد زَهرهٔ گفتن گر از لب بر زبان دارم

کیم آتش نشاند دیده زان اشکی که می‌ریزم

که آن آتش که جان سوزد درون استخوان دارم

ز شوخی می‌کنی آزار دل‌های حزین و من

[...]

فضولی

نه از تیری که بر دل می‌زنی چندین فغان دارم

سوی خود می‌کشی ای ناله از رشک کمان دارم

بزن تیری و از ننگ من ایمن شو چو می دانی

نخواهم کرد ترک عاشقی چندانکه جان دارم

ز بهر تیر او از خاک من سازند آماجی

[...]

سام میرزا صفوی

بکش خنجر که جان بهر تو ای نامهربان دارم

تو خنجر در میان داری و من جان در میان دارم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه