شمارهٔ ۶۵۰
ز بس راز تو را پنهان ازین نامحرمان دارم
به جای مغز، مکتوب تو را در استخوان دارم
ره شوقم ندارد تا به منزل مانع دیگر
همین پست و بلندی اززمین وآسمان دارم
ز من چون لاله چاک سینه پوشیدن نمی آید
نمی گویی که داغ عشق را تا کی نهان دارم؟
نشوید غیر خون از خاطرم مشق شهادت را
بود عمری که با خود حرف تیغی در میان دارم
چراغ آگهی از چشم عبرت بین شود روشن
دل بیداری از تعبیر خواب غافلان دارم
ز پاس خود غبار خاطرم، آسوده دل دارد
من آن آیینه ام کز رنگ خود آیینه دان دارم
مگر دل را فرستم ورنه از قاصد نمی آید
شکایتهای هجرانی کزان نامهربان دارم
نیم بلبل که در دل خارخار منزلم باشد
نهال شعله ام کی بار خاطر آشیان دارم؟
به هر در سجده ای دارد سرم از جوش مستی ها
ز طوف کعبه می آیم، ره دیر مغان دارم
کجاگیرم سراغ یوسف گم کردهء خود را
دل بی طاقتی همچون جرس در کاروان دارم
حزین مقصودم از سودای جان، جانان بود دانی
نه سودی آرزو دارم، نه پروای زیان دارم
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...