بود تا چند در دل حسرت آن خوش بر و دوشم
هلال آسا کشد خمیازهٔ خورشید آغوشم؟
به باد دامنی از خاک بردارد شهیدان را
قیامت جلوه افتاده ست آن سرو قبا پوشم
سراسر می رود مژگان شوخش در رگ دلها
خراب هوشمندی های آن چشم قدح نوشم
شب افسانهٔ زلفش، ندارد گرچه کوتاهی
به خواب بیخودی نگذارد آن صبح بناگوشم
کند جام نگاهش باده در جام هوسناکان
سیه مست تغافلهای آن عاشق فراموشم
حزین ، از درد و صاف کفر و دین از من چه می پرسی؟
درین میخانه، خونمشربم، با جمله میجوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و آرزوهای عاشقانه گوینده حکایت میکند. او به یاد معشوقش و لحظات زیبای گذشته حسرت میخورد. گوینده با توصیف زلف و چشم معشوق، احساساتی از عشق و شیدایی را به تصویر میکشد. در این شعر، میخانه به عنوان نمادی از عشق و مستی آمده و نشاندهندهی حالتی عمیق و پیچیده از احساسات انسانی است که در میان درد و خوشی جریان دارد. در نهایت، او به تعارضهای درون خود بین ایمان و کفر اشاره میکند و بیان میکند که در این احوالات، با عشق و زیبایی زندگی میکند.
هوش مصنوعی: چقدر باید در دل حسرتِ آن زیبای خوشبر و رو بمانم که مانند هلال، به آرامی خواب آلود در آغوشم کشیده میشود؟
هوش مصنوعی: به باد، دامن شهیدان را از خاک برمیدارد، زیرا در قیامت، زیبایی آن سرو که لباس شهیدان را بر تن دارد، نمایان شده است.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای تو همه جا میدرخشد و دلها را تحت تأثیر قرار میدهد. من به خاطر جاذبه آن چشمها احساس شگفتی و سرخوشی میکنم.
هوش مصنوعی: زلف او شب را به افسانه تبدیل کرده است. هرچند که زلفش کوتاه است، اما خواب بیخبر از حقیقت، مرا در صبح بیداریام تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: نگاه او همچون جامی است که پر از شراب عشقی است و من در جهل و بیتوجهی به آن عاشق، به سر میبرم و احساساتی ناشناخته را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: زبان حال شاعر از درد و اختلافات مذهبیاش است. او از کسی که دربارهٔ ایمان و کفر او سؤال میکند، میگوید که در این میخانه، زندگیاش پر از رنج و عواطف عمیق است و با وجود این همه احساسات، به سادگی نمیتوان در مورد ایمان و باورهایش قضاوت کرد. او به این موضوع اشاره میکند که در دلش درگیریهایی وجود دارد و نمیتوان این پیچیدگیها را در یک سؤال و جواب ساده خلاصه کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آن رندم که کفر و دین به جام باده بفروشم
به یاد یار بی درد، سرِ اغیار می نوشم
بر آرم دوزخ از سینه، که در جنت زنم آتش
اگر از شوق دیدارت به روز حشر بخروشم
چنانت دوست میدارم که با خود گشتهام دشمن
[...]
من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم
من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم
من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را
ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم
منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را
[...]
گوارا باد آیات تجلی بر لب هوشم
اگر بخشد ثوابش را به دوزخ دیده و گوشم
همه دردم همه داغم همه آهم افغان
محبت کاش سازد در دل یاران فراموشم
مهیا میکنم از بهر خویش اسباب ناکامی
[...]
چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم
که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم
ز بوی خون دل نظارگی را آب میسازم
به ظاهر چون لب تیغ از شکایت گرچه خاموشم
جنون من شد از زخم زبان ناصحان افزون
[...]
بغل بر هم نمیآید ز ذوق آن برو دوشم
چه حسرتها به بر دارد خوشا اقبال آغوشم
من از یاد تو نادانسته هم بیرون نیارم رفت
که می ترسم کنی دانسته از خاطر فراموشم
به راه بیخودیها آمد و رفت خوشی دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.