گنجور

 
حزین لاهیجی

دارم ز ریزش مژه، جیب و کنار خوش

باشد چمن به سایهٔ ابر بهار خوش

چون شیشه‎ی شکسته، در افسرده انجمن

می آیدم ز گریهٔ بی اختیار خوش

هر جا معاشران تو باشند اهل دل

مستی خوش است و زهد خوش است و خمار خوش

از دیده ام قدم مکش ای نازنین نهال

سرو سهی بود به لب جویبار خوش

در گیر و دار ناخوش و خوش نیستم حزین

باشد دلم به خواستهٔ کردگار خوش

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش

وقت است خوش بهار که وقت بهار خوش

در باغ با ترانه بلبل درین هوا

مستی خوش است و باده خوش است و بهار خوش

ماییم و مطربی و شرابی و محرمی

[...]

جلال عضد

ای گلستان روی تو چون نوبهار خوش

ما را به یاد عارض تو روزگار خوش

گفتی که مرهمی بنهم بر جراحتت

دانی که خسته را نبود انتظار خوش

ماننده قبا شده ام بسته تا شدم

[...]

نظیری نیشابوری

هرجا که بود روز خوش و روزگار خوش

آمد به این دیار که باد این دیار خوش

هر جنس خوش که ابر و زمین صرفه کرده بود

شد صرف این بهار که باد این بهار خوش

دارم درین دیار مغان شیوه دلبری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه