گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

خمش زخوی تو عاشق بود زبانش و لرزد

چو شمع شعله کشد مغز استخوانش و لرزد

ز دورباش تو دارم نگه به دامن مژگان

چو بلبلی که خورد صرصر آشیانش و لرزد

غبار دامن ناز تو را چو سرمه ز عزّت

صبا ز دیده برد آستین فشانش و لرزد

به گلشنی که به آن حسن لاله رنگ خرامی

خجل شود ز رخت شاخ ارغوانش و لرزد

خزان هجر فسرده ست در گلو نفسم را

زبان خامه کند شرح داستانش و لرزد

ز بیم نازکی خوی یار نوسفر من

جرس فروشکند در گلو فغانش و لرزد

به احترام، نماید عبیر، چاک گریبان

نسیم پیرهن از گرد کاروانش و لرزد

غرور ناز نکویان نداشته ست حریفی

به زور عجز گرفته ست دل عنانش و لرزد

چو مفلسی که فتد گنج شایگان به کف او

نهفته است دلم، داغ بیکرانش و لرزد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فیاض لاهیجی

کند سپهر خم اندیشه کمانش و لرزد

شعاع مهر تصور کند سنانش و لرزد

به یاد رستم اگر زور بازوی تو درآید

چو چله بند شود تیر در کمانش و لرزد

اگر تصور قهرت کند ز بیم مکافات

[...]

بیدل دهلوی

زبان به‌کام خموشی‌ کشد بیانش و لرزد

نگه ز دور به حیرت دهد نشانش ولرزد

نگه نظاره‌ کند از حیا نهانش و لرزد

زبان سخن‌ کند از تنگی دهانش و لرزد

چه شوکت است ادبگاه حسن را که تبسم

[...]

غالب دهلوی

گرسنه به که برآید ز فاقه جانش و لرزد

از آن که دررسد از راه میهمانش و لرزد

نفس به گرد دل از مهر می تپد به فراقت

چو طایری که بسوزانی آشیانش و لرزد

منم به وصل به گنجینه راه یافته دزدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه