سحاب خامه من جز در خوشاب ندارد
سفینهٔ غزلم موجهٔ سراب ندارد
ز بیقراری هجران رسد نوید وصالم
در امید بود دیده ای که خواب ندارد
ز پرده داری ابر نقاب شکوه ندارم
کتان طاقت من تاب ماهتاب ندارد
گشوده است به راه نگه چو آینه آغوش
گشاده رویی حسن تو آفتاب ندارد
کدام کار دل از برق جلوه تو برآید؟
چراغ عمرکسی اینقدر شتاب ندارد
عنان کشیده تر افغان کن ای جنون زده بلبل
کدام گل به چمن پای در رکاب ندارد؟
همین قدر ز تو باید که دیده ای به کف آری
کدام روزنه، راهی به آفتاب ندارد؟
بلند نشئه حزین ، ازکدام رطل گرانی؟
سیاه مستی کلک تو را شراب ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و عواطف غمگین شاعر میپردازد. شاعر از نبود خوشبختی و وصال معشوق صحبت میکند و احساسات عمیق خود را درباره هجران و longing بیان میکند. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که شوق دیدار او مانند آفتاب میدرخشد. در عین حال، شاعر از زحمت و رنجهایی که عشق برای او به همراه داشته، ابراز میکند و به سرنوشت و تقدیر اندیشیده و میپرسد که آیا عشق واقعی و وصال ممکن است؟ به طور کلی، این شعر تجلی عواطف پرشور و ناامیدی شاعر در عشق است.
هوش مصنوعی: ابر قلم من فقط در آب زلال زیبایی میتواند ببارد، کشتی شعر من هیچ نشانهای از حقیقت ندارد.
هوش مصنوعی: از بیقراری و دوری، نوید رسیدن به وصال را میدهد؛ امیدی که در چشم کسی وجود دارد، خواب آرامی ندارد.
هوش مصنوعی: در سایه ابرها، دیگر نمیتوانم از زیباییهای زندگی لذت ببرم. پارچهی نازکی که در دست دارم، توانایی مقابله با روشنی و درخشش ماه را ندارد.
هوش مصنوعی: چشمهای تو همچون یک آینه باز است و به روی من خوشرویی تو گرمای آفتاب را ندارد.
هوش مصنوعی: کدام کار دل میتواند مانند درخشش تو تأثیر بگذارد؟ عمر کسی چقدر سریعتر از این نمیگذرد.
هوش مصنوعی: ای بلبل دیوانه، افسار خود را محکم بکش و با صدای بلند فریاد بزن. کدام گلی در این باغ وجود دارد که پایش در چنگال زنجیر نباشد؟
هوش مصنوعی: تو باید با نگاهی عمیق و درست به دنیا نگاه کنی، زیرا هیچ راهی برای رسیدن به حقیقت و روشنی وجود ندارد مگر اینکه از دریچهای درست و مناسب به آن نگاه کنی.
هوش مصنوعی: حالت غمانگیز و سرخوشی تو از کدام بار سنگین ناشی میشود؟ سیاه مستی تو به قدری عمیق است که هیچ شرابی نمیتواند آن را تغییر دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
فروغِ طلعتِ رویِ تو آفتاب ندارد
نسیمِ ناقۀ زلفِ تو مشکِ ناب ندارد
عجب که سایۀ زلفِ تو گر رسد به جمادی
که هم چو ذرّه به خاصیّت اظطراب ندارد
تو خود به جانبِ ما هیچ التفات نداری
[...]
مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد
مرا شبی ست سیه رو که ماهتاب ندارد
به جان دوست که مرده هزار بار به از من
که باری از دل بدخوی من عذاب ندارد
تو ای که با مه من خفته ای به ناز، شبت خوش
[...]
تو خون به کاسهٔ من کن که غیرتاب ندارد
تنک شراب ستم ظرف این شراب ندارد
چه دیدهای و درین چیست مصلحت که نگاهت
تمام خشم شد و رخصت عتاب ندارد
تو زود رنج تغافل پرست ، وه چه بلندی
[...]
نظر به روی تو خورشید آب وتاب ندارد
بدیهه عرق شرم آفتاب ندارد
اگر چه هست برآن زلف پیچ وتاب مسلم
نظر به موی میان تو پیچ وتاب ندارد
دماغ خشک مرا کرد نامه تو معطر
[...]
کسی که چیده به بیداری از رخت گل حیرت
به رنگ آینه تا حشر میل خواب ندارد
چو شیشه گر، به کفم گر ز کارخانه قسمت
هزار شیشه درآید، یکی شراب ندارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.