گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر می‌گردد

پس از مردن غبارم گردهٔ تصویر می‌گردد

بود تا می جوان، با او به صد جان عشق می‌ورزم

مریدش می‌شوم از صدق دل چون پیر می‌گردد

حذر کن ای سپهر از تیغ آه گریه‌آلودم

نفس چون آب بردارد، دم شمشیر می‌گردد

رهین منّت عشقم که افزود اعتبارم را

شکست رنگ بر رخساره‌ام اکسیر می‌گردد

غبار خاطرم انبوه شد، لختی فرو گریم

بلی باران شود، چون ابر عالمگیر می‌گردد

به خوان روزگاران دست خواهش را نیالایم

که آخر کام نعمت‌خواره از جان سیر می‌گردد

شدم شوریده خاطر از خیال گردش چشمی

به هم این حلقه‌ها چون بسته شد زنجیر می‌گردد

فلک طفل دبستان است طبع نکته‌سنجان را

کبود از سیلی من، روی چرخِ پیر می‌گردد

حزین از فکر آن شیرین دهن دایم گدازانم

شود چون استخوانم آب، جوی شیر می‌گردد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
کلیم

کی آن صیاد بی‌پروا پی نخجیر می‌گردد

که دایم در رهش صد صید از جان سیر می‌گردد

صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمی‌آرد

که دارو کهنه چون گردید بی‌تأثیر می‌گردد

خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده

[...]

اسیر شهرستانی

در آن وادی که سرعت خاک دامنگیر می‌گردد

جنون همچون صدا در حلقه زنجیر می‌گردد

عداوت با دل بی‌کینه رنگین رفتنی دارد

ز خون واژگون‌بختان دم شمشیر می‌گردد

شکست کار عاشق داغ دارد مومیایی را

[...]

جویای تبریزی

چو زلفت بیدلان را در پی تسخیر می گردد

به تن هر قطره خونم دانهٔ زنجیر می گردد

خیالش را ز بس در پرده های دل نهان دارم

فلک از دود آهم صفحهٔ تصویر می گردد

بقدر سوز دل گر دود آه از سینه برخیزد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه