گنجور

 
حزین لاهیجی

شبی که سروِ تو شمع مزار من گردد

چو گردباد به گردت غبار من گردد

به رهگذار تو چندان رخ امید نهم

که وعده ات خجل از انتظار من گردد

به جیب پیرهن از رشک، گل نیفشانی

اگر دلت خبر از خار خار من گردد

شکوه عشق نگر کز ره فتادگیم

اجل کناره کند گر دچار من گردد

خدا کند که از آن تیغ آبدار حزین

شکفته روییِ زخمِ بهارِ من گردد