شمارهٔ ۴۵۵
یاد روزی که تو را میل به اغیار نبود
غیر من با دگری عشق تو را کار نبود
دل سودازده روزیکه گرفتار تو شد
یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود
همچو شیر و شکر آمیخته با هم بودیم
غم هجری به میان، حسرت دیدار نبود
آشنا بود نگاهت به نگاه عجزم
هرچه می بود به دل حاجت اظهار نبود
داشت اندیشهء زلفت دل سودازده ام
عقدهٔ مشکلم این بود اوا به دل بار نبود
عندلیب دل آشفته چه بود احوالش
گر به دام سر زلف تو گرفتار نبود؟
رخ خورشید ز هر ذره عیان بود اگر
سبل دیدهٔ ما پردهٔ پندار نبود
چشم نادیدهٔ ما طاقت دیدار نداشت
ورنه محرومی از آن آینه رخسار نبود
هر چه آمد به سر، از پستی بخت است مرا
ورنه کوتاهی از آن یار وفادار نبود
اثر از شادی ایام نمی بود حزین
تهمت خنده اگر بر لب سوفار نبود
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...