لب لعلت به پیامی دل ما شاد نکرد
کلک مشکین تو از غمزدگان یاد نکرد
می کند آنچه جگرکاو نگاه تو به دل
به رگ جان کسی، نشتر فولاد نکرد
سرو ناز تو که عمر ابدی سایهٔ اوست
یک ره از لطف، خرابی چو من آباد نکرد
کافر بتکده جز مهر رخت قبله نداشت
صوفی صومعه جز ذکر تو اوراد نکرد
کاوش ناخن غم، با جگرم کرد حزین
آنچه در کوهکنی، تیشهٔ فرهاد نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
آن جوانبخت که میزد رقمِ خیر و قبول
بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
[...]
شاد باد آنکه ز ناشادی من یاد نکرد
شد ز ناشادی من شاد و مرا شاد نکرد
ناله ی من اثری در دل صیاد نکرد
پر و بالم نگشود از قفس آزاد نکرد
آه از آن شوخ که صد کشور آباد به جور
[...]
هیچگه با من محنت زده بیداد نکرد
آسمان کآن بت بیداد گر امداد نکرد
دل ز من یاد بدام تو چو افتاد نکرد
یافت ذوقی که زمحرومی من یاد نکرد
تا نپرداخت به ویرانه ی دلها غم تو
[...]
کند پر، بال شکست، از قفس آزاد نکرد
چیست در حق من آن لطف که صیاد نکرد
آن شکر خنده به وصل، دهنم شاد نکرد
غلطم باز گر از هیچ کسی یاد نکرد
آن چه من در غمت ای خسرو خوبان کردم
به شکرخندهٔ شیرین تو فرهاد نکرد
ناوک ناز تو نازم که به یک چشم زدی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.