بزم وصل است و غم هجر همان است که بود
دل پر از حسرت دیدار، چنان است که بود
نکهت وصل چه حاصل که چمن پیراشد؟
بر رخ کاهیم آن رنگ خزان است که بود
چه خماری ست که از خون دو عالم نشکست؟
چشم مخمور همان دشمن جان است که بود
سبحه در گردن من مصلحت وقت فکند
ور نه زنار من آن موی میان است که بود
آتش عشق همان است ولی از چه سبب
گرمی داغ تو با دل نه چنان است که بود؟
لب فرو بست نی از ناله، نفس سوخت سپند
دل بی تاب همان گرم فغان است که بود
لذّتی نیست به از رقصِ به خون غلتیدن
همچنان بسمل ما، بال فشان است که بود
عشق اگر زیب دهد تخت سلیمانی را
خاتم ملک به آن نام و نشان است که بود
لبت اکنون به فسون می برد از خویش مرا
ورنه این باده به کام دگران است که بود
حیرت از هجر تو نگذاشت خبردار شوم
همچنان دیده به رویت نگران است که بود
حرفی از سوز دل اول به لب آورده حزین
یک سخن شمع صفت ورد زبان است که بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع وصل و هجران پرداخته و حسرت و درد جدایی را بیان میکند. شاعر به یاد لحظات زیبا و عشق میافتد و به تضاد بین خوشی وصل و غم هجر اشاره میکند. همچنین، با نمادهایی چون چمن و خزان، عشق و جدایی را تصویر میکند و میگوید که حال احساساتش همانند گذشته است، بیتغییر در شدت و عمق درد و خوشی. در نهایت، شاعر به از دست دادن معشوق اشاره کرده و به ابراز عشق و دلتنگی میپردازد، و حسرتهای دلش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در جشن و شادی دیدار هستیم، اما اندوه جدایی همان احساس گذشته را دارد. دل همچنان پر از حسرت برای ملاقات است، درست مانند قبل.
هوش مصنوعی: اتصال و وصال چه فایدهای دارد وقتی که باغ معطر و زیبا از بین رفته است؟ بر چهره ما رنگ و بوی پاییز باقی مانده است که همیشه بوده است.
هوش مصنوعی: این چه حالتی است که از شدت عشق و اندوه، حتی مرگ و زندگی نتوانسته آن را بشکند؟ چشمی که از شراب عشق پر شده، همان دشمن جان است که همیشه وجود داشته است.
هوش مصنوعی: در گردن من تسبیحی آویزان است که به خاطر شرایط زمانه به آن وابستهام، وگرنه زنار من همان موی وسط سرم است که نشانهای از عقاید و باورهای من است.
هوش مصنوعی: عشق همچنان شعلهور است، اما چرا احساس گرمای دل تو به آن شدت و حرارت قبل نیست؟
هوش مصنوعی: نی نتوانست از نالههایش حرفی بزند و نفسش به خاطر درد دلش سوخت. دل بیتابش همچنان در حال فغان و ناله است، همانطور که همیشه بوده است.
هوش مصنوعی: هیچ لذتی بالاتر از رقصیدن به خون نیست، درست مانند حالتی که ما در حال جان دادن هستیم و پرواز میکنیم.
هوش مصنوعی: اگر عشق زیبایی به تخت سلیمان ببخشد، نشانه و علامت آن تاجی است که بر آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: لبهای تو با جادوگریاش مرا از خود بیخود کرده است، وگرنه این نوشیدنی تنها برای دیگران مناسب است.
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی از دوری تو به من اجازه نداد که از وضعیت خود باخبر شوم، همچنان چشمانم به تو نگاه میکنند و نگرانند که چه بر سر تو آمده است.
هوش مصنوعی: حزین از درد دلش چیزی را به زبان آورده و سخنش شبیه به شمعی است که نورش را پخش میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
همچنان مهر توام مونس جان است که بود
همچنان ذکر توام ورد زبان است که بود
شوقم افزون شد و آرام کم و صبر نماند
در فراق تو، ولی عهد همان است که بود
کی بود کی که دگر بار بگویند اغیار
[...]
گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود
حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود
عاشقان زُمرهٔ اربابِ امانت باشند
لاجرم چشمِ گهربار همان است که بود
از صبا پرس که ما را همه شب تا دمِ صبح
[...]
در سرم ذوق می عشق همان است که بود
سر همان خاک ره دیر مغان است که بود
چون نشان پرسیم از دل که به صحرای فنا
به همان قاعده بی نام و نشان است که بود
غمم از حد متجاوز شده از مخموری
[...]
دوستان چرخ همان دشمن جان است که بود
همه را دشمن جان است ، همان است که بود
ای که از اهل زمانی ز فلک مهر مجوی
کاین همان دشمن ارباب زمان است که بود
شاهد عیش نهان بود پس پرده چرخ
[...]
لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود
در نگین تو همان زهر نهان است که بود
حسن اهلیت خط هیچ اثر در تو نکرد
آتش خوی تو جانسوز چنان است که بود
دل سنگین ترا ناله ما نرم نکرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.