تاکی ز جوی هر مژه ام اشک و خون رود
یک ره ز در درآ،که غم از دل برون رود
در پیش چشم من نگهت با رقیب بود
این داغ حسرت از دل آزرده چون رود؟
خون می رود ز دیدهٔ ما دل شکستگان
از شیشهٔ شکسته، می لاله گون رود
عطار زلف او چه کند با دماغ من؟
نشنیده ام ز فکر پریشان جنون رود
هرکس به عالم آمد و بشکست پای سعی
با دست خالی از در دنیای دون رود
گر طعنه زد، مرنج حزین از امام شهر
بسیار ازین میانهٔ عقل و جنون رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دل که هر شبیش ز سالی فزون رود
یکدم چه باشد، ار سوی صبر و سکون رود
زنهار دل بریم ز سودای عشق، از آنک
دیوی ست اینکه نه به دعا و فسون رود
بی درد گویدم که چرا شام تا سحر
[...]
از چشم من خیال قدش کی برون رود؟
سروی است ناز از لب جو سرو چون رود؟
بنشست در درونم و غیر از خیال یار
رخصت نمیدهد که کسی در درون رود
دانی که در دل تو کی آید جمال یار؟
[...]
ما را به جای آب اگر از دیده خون رود
چون رفت جان هرآینه صبر و سکون رود
از گوشه ی جگر نرود داغ او مرا
آری ز سینه داغ جگرگوشه چون رود
سیماب آه من بکند چرخ را سیاه
[...]
نشکسته دلی ز هجر کی از دیده خون رود
از شیشه تا درست بود باده چون رود
از کشتگان به کوی تو شد سیل خون روان
مپسند بیش ازین که به کوی تو خون رود
هرگه ز زلف سلسله بر طرف رخ نهی
[...]
با جان چو شد سرشته غم عشق چون رود
جان را برون کنم مگر این غم برون رود
هر عاقلی که شیفته روی و موی تست
آخر چو شمع بر سر داغ جنون رود
منعم مکن ز گریه خون کز فراق تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.