عشق سرکش، به فغان، زین دل ناشاد آمد
این سپندی ست کزو شعله به فریاد آمد
تهمت آلودهٔ عیشیم، که گلشن زادیم
پر و بالی نگشودیم که صیاد آمد
طفل خامیم و ستمکاری ایام ،به ما
ادب آموزتر از سیلی استاد آمد
خواستم عقد طرب با می گلگون بندم
با دلم الفت دیرینهٔ غم یاد آمد
غم بود قسمت دل های فراغت طلبان
هر که شد بندهٔ عشقت، ز غم آزاد آمد
درگه پیر مغان خاک مراد است حزین
هر که غمگین به در میکده شد شاد آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و متناقضی درباره عشق و غم است. شاعر از عشق سرکش و دل ناشاد خود سخن میگوید و به شعلههایی که از آن برمیخیزد، اشاره میکند. او به این حقیقت اشاره دارد که به دلیل تهمتها و دردها، نتوانستهاند از عشق واقعی لذت ببرند. شاعر خود را همچون طفلی نا پرورش یافته میبیند که تحت ستم زمانه قرار گرفته و در پی درک و یادگیری از تجربیات است. او آرزو دارد که با شادی و میخواری آشتی کند، اما غم همیشه در کنار اوست. در نهایت، شاعر نشان میدهد که ورود به میکده و جستجوی خوشی باعث آرامش و شادابی دل غمگین میشود.
هوش مصنوعی: عشق سرکش و تسخیرکننده، در دل ناآرامم، مانند آتش زبانهکشی میکند که به فریاد میآورد.
هوش مصنوعی: ما به شادمانیهای آلودهای متهم شدهایم، در حالی که در میان گلها و باغها رشد کردهایم و هنوز پر و بالی برای پرواز نکردهایم که صیاد بیفتد.
هوش مصنوعی: ما هنوز کودک و ناپختهایم و روزگار بر ما ظلم میکند؛ بنابراین، آموختن ادب و تجارب زندگی برای ما بیشتر از سیلی که استاد به ما میزند، اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: میخواستم با شراب سرخ دوستی و شادی برقرار کنم، اما یاد غمهای قدیمی و ارتباط طولانیام با آنها در ذهنم آمد و مانع این شادی شد.
هوش مصنوعی: غم به سرنوشت کسانی تعلق دارد که در جستجوی آرامش و آزادگی هستند. هر کسی که به عشق تو وابسته شود، از غم رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: مکان پیر مغان، جایی است که برای رسیدن به آرزوها مناسب است. هر کسی که با دل غمگین وارد این میکده شود، شاد و خوشحال خارج میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
[...]
عشرت خسرو و شیرین سحرم یاد آید
کوه غم بر دلم از محنت فرهاد آمد
بانگ زنجیر نهادند لقب بی خبران
آهن از ناله مجنون چو به فریاد آمد
گر نه شمشاد گل اندام من از باغ گذشت
[...]
دوشم از سوز فنا با قد خم یاد آمد
شمع در گریه شد و چنگ به فریاد آمد
با همه سنگدلی رحم کنی گر دانی
کز غم هجر توام دوش چه بیداد آمد
رسم تاراج خرابی چو بدید ابر بهار
[...]
تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد
هر سر موی مرا نام خدا یاد آمد
چون دل از دامن صحرای جنون بردارم؟
که سرابم به نظر موج پریزاد آمد
در دل سخت تو بیرحم ندارد تأثیر
[...]
ستم آخر شد و بیداد به بنیاد آمد
نوبت رحمت و فضل و کرم و داد آمد
خجل آن بنده که از بند تو آزادی جست
خرم آن صید که از قید تو آزاد آمد
در وفای تو زهی شکر که سر رفت بخاک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.