ستم آخر شد و بیداد به بنیاد آمد
نوبت رحمت و فضل و کرم و داد آمد
خجل آن بنده که از بند تو آزادی جست
خرم آن صید که از قید تو آزاد آمد
در وفای تو زهی شکر که سر رفت بخاک
در هوایت چه غم از دست که بر باد آمد
خردسالی که فروغ رخش از نور خداست
چه عجب بر وی اگر خرده بر استاد آمد
عجبی نیست بمشاطه اگر گیرد عیب
آنکه آراسته از حسن خدا داد آمد
پرده افتاد و دگر حاجت مشاطه نماند
شیشه بر سنگ شد و تیشه به بنیاد آمد
آمد از خاک درت سر خوش و سر مست نشاط
دل نیاورد که گویم ز تو دلشاد آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
[...]
عشرت خسرو و شیرین سحرم یاد آید
کوه غم بر دلم از محنت فرهاد آمد
بانگ زنجیر نهادند لقب بی خبران
آهن از ناله مجنون چو به فریاد آمد
گر نه شمشاد گل اندام من از باغ گذشت
[...]
دوشم از سوز فنا با قد خم یاد آمد
شمع در گریه شد و چنگ به فریاد آمد
با همه سنگدلی رحم کنی گر دانی
کز غم هجر توام دوش چه بیداد آمد
رسم تاراج خرابی چو بدید ابر بهار
[...]
تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد
هر سر موی مرا نام خدا یاد آمد
چون دل از دامن صحرای جنون بردارم؟
که سرابم به نظر موج پریزاد آمد
در دل سخت تو بیرحم ندارد تأثیر
[...]
عشق سرکش، به فغان، زین دل ناشاد آمد
این سپندی ست کزو شعله به فریاد آمد
تهمت آلودهٔ عیشیم، که گلشن زادیم
پر و بالی نگشودیم که صیاد آمد
طفل خامیم و ستمکاری ایام ،به ما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.