عشرت خسرو و شیرین سحرم یاد آید
کوه غم بر دلم از محنت فرهاد آمد
بانگ زنجیر نهادند لقب بی خبران
آهن از ناله مجنون چو به فریاد آمد
گر نه شمشاد گل اندام من از باغ گذشت
چون صبا همدم بوی گل و شمشاد آمد
آدمیزاده بتان آفت اهل نظرند
آفت جان من آن شوخ پریزاد آمد
چون زره گشت مشبک سپر سینه مرا
بر دلم بس که ازو ناوک بیداد آمد
هوشیاران جهان بنده حرص و املند
ای خوش آن مست کزین بندگی آزاد آمد
نکته عشق به هنجار که گوید در شعر
غیر جامی که درین هر دو فن استاد آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یاد عشق خسرو و شیرین و غم فرهاد پرداخته است. شاعر از محنتها و دردهایی که از عشق به دلش آمده سخن میگوید و به تندیسهای زیبایی همچون گل و شمشاد اشاره میکند که با عطر خوش خود یادآور عشق هستند. همچنین به ناتوانی آدمی در فهم عشق و مشکلات آن اشاره شده و اهمیت آزادی از بندهای دنیا بیان میشود. شاعر در نهایت به دشواریهای عشق و زیباییهای آن که از دل و جان برمیآید، اشاره میکند و هنر را به عنوان ابزاری برای بیان این احساسات معرفی میکند.
هوش مصنوعی: خاطرات خوش زندگی خسرو و شیرین در ذهنم زنده میشود و از طرفی، اندوه و غم ناشی از عشق فرهاد، سنگینی بر دلم میگذارد.
هوش مصنوعی: زنجیر صدا بلند کرد و بیخبران را به یاد آورد. آهن به خاطر ناله مجنون، صدایش به فریاد تبدیل شد.
هوش مصنوعی: اگر نبود زیبایی و ظرافت من به مانند شمشاد، وقتی نسیم از باغ عبور کرد، چه کسی بود که همراه با بوی گل و شمشاد بیاید؟
هوش مصنوعی: آدمها به اصول و نظرات دقت میکنند، اما برای من، آن معشوق بازیگوشی که روح مرا میآزارد، مشکل واقعی است.
هوش مصنوعی: وقتی که قلبم مانند زرهای مشبک شد، آنقدر فشار و ناگواری به من وارد آمد که احساس میکنم تیرهای ظلم و بیرحمی به سمت دل من شلیک میشود.
هوش مصنوعی: افراد باهوش در دنیا گرفتار حرص و آرزوهای بیهوده هستند، اما خوش به حال آن مستی که از این بندگی آزاد شده است.
هوش مصنوعی: عشق به گونهای بیان میشود که در شعر دیگران نمیتوان این معنا را یافت. تنها کسی مانند جامی در این دو زمینه، یعنی عشق و شعر، استاد است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند
[...]
دوشم از سوز فنا با قد خم یاد آمد
شمع در گریه شد و چنگ به فریاد آمد
با همه سنگدلی رحم کنی گر دانی
کز غم هجر توام دوش چه بیداد آمد
رسم تاراج خرابی چو بدید ابر بهار
[...]
تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد
هر سر موی مرا نام خدا یاد آمد
چون دل از دامن صحرای جنون بردارم؟
که سرابم به نظر موج پریزاد آمد
در دل سخت تو بیرحم ندارد تأثیر
[...]
عشق سرکش، به فغان، زین دل ناشاد آمد
این سپندی ست کزو شعله به فریاد آمد
تهمت آلودهٔ عیشیم، که گلشن زادیم
پر و بالی نگشودیم که صیاد آمد
طفل خامیم و ستمکاری ایام ،به ما
[...]
ستم آخر شد و بیداد به بنیاد آمد
نوبت رحمت و فضل و کرم و داد آمد
خجل آن بنده که از بند تو آزادی جست
خرم آن صید که از قید تو آزاد آمد
در وفای تو زهی شکر که سر رفت بخاک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.