بار ستم یار، گران است و گران نیست
جانبازی عشاق، زیان است و زیان نیست
یارب چه شنیده ست ز اغیارکه امروز
با ما نگه یار همان است و همان نیست؟
حرفی ز دهانش به زبان است دهان کو؟
رازی ز میانش به زبان است و زبان نیست
بویی نه و رنگی ست به رخساره جهان را
درگلشن تصویر خزان است و خزان نیست
گردد به گلو بس که گره، سوخت نفس را
ما را سبق گریه روان است و روان نیست
سرگشته کوی تو شدند آبله پایان
این راه پر از سنگ نشان است و نشان نیست
پیداست حزین از نفست بوی محبت
در جیب تو این مشک نهان است و نهان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی عشق و مشکلات ناشی از آن میپردازد. او بیان میکند که عشق و درد ناشی از آن اگرچه به ظاهر سنگین و زیانآور به نظر میرسد، اما در واقع این احساسات و تجارب در زندگی عمیقتر از آن هستند که فقط به عنوان ضرر دیده شوند. شاعر به وضوح از عشق و پیوندهای عاطفی صحبت میکند و به عدم وجود محدودیتهای ظاهری اشاره میکند. در نهایت، او به عشق و محبت اشاره میکند که در دل و وجود هر انسانی نهفته است، حتی اگر در ظاهر پیداست یا نباشد.
هوش مصنوعی: بار ستم یار، سنگین است اما این سختی باعث نمیشود که عشق و فداکاری عاشقان بیفایده باشد. زخمی که از محبت میخوریم، هرچند دردناک است، همچنان بیارزش نیست.
هوش مصنوعی: ای خدا، چه کسی از دیگران خبر دارد که امروز نگاه معشوق به ما همانند گذشته است یا تغییر کرده است؟
هوش مصنوعی: آنچه که او میگوید، در واقع از دلش برمیآید. اما کجاست آن دهانی که این حرف را بزند؟ و رازی که در دل او نهفته است، چرا زبانش نمیگوید؟
هوش مصنوعی: هیچ بویی وجود ندارد و رنگی هم در چهرهی دنیا دیده نمیشود؛ در باغ یادها، تصویری از پاییز است، اما پاییزی در کار نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر این که در گلوی ما مشکلات و گرهها فراوان است، نفس کشیدن را برای ما دشوار کرده و اشکهایمان به راحتی جاری نمیشوند، هرچند که دلمان مملو از غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: آدمهای سرگردان در مسیر تو، به کدورت و مشکلاتی برخورد کردهاند. این راه پر از سختیها و موانع است، اما در عین حال هیچ نشانهای از مقصد در آن دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: آشکار است که از صدای تو بوی عشق و محبت به مشام میرسد. در جیب تو یک مشک عطر نهفته است که پنهان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست
در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست
بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر
هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست
سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند
[...]
از دولت دیدار تو دل را غم جان نیست
جان را ز غم عشق تو پروای جهان نیست
در کوی تو گمشد پی عشاق بیک بار
آن جا که تویی از دو جهان نام و نشان نیست
زهاد، مگویید که: ما از همه بهتر
[...]
آن شیوه که غارت گر صد قافله جان نیست
در سلسله ی حسن تواش نام و نشان نیست
بی لطفی ات از ترک ستم گشت یقینم
این تلخی جان دادنم از زهر کمان نیست
در روز جزا دست شهیدان محبت
[...]
رفتن ز درت کار من دل نگران نیست
گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
با تیر بلا چون هدفم روی گشاده
گر کوه شود درد غم عشق گران نیست
حال من بی برگ نوا را چه شناسد
[...]
آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
محتاج به دریا نبود گوهر سیراب
در ملک قناعت دل و چشم نگران نیست
بر درد کشان ظلمت ایام بود صاف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.