گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

در مجلس ما خون دل است اینکه به جام است

هر قطره که از دل نتراویده حرام است

با جلوهء او در چه حساب است وجودم؟

چون صبح دمد، شمع سحرگاه، تمام است

تا ز آتش می، چهرهٔ زاهد نشود سرخ

با او نتوان راز دلی گفت، که خام است

تلقین لب لعلی جان پرور ساقیست

گر ذکر دوام است و گر شرب مدام است

نامم به بدی در همه آفاق علم باد

رسوا شدهٔ عشق تو را ننگ ز نام است

یک جلوه ات، از هر دو جهان گرد برآورد

سرها همه خاک قدمت، این چه خرام است؟

جان را نبود غیرقبول تو کمالی

قربان شده ی تیغ تو را کار تمام است

یک نقش مراد است که دل باختهٔ اوست

ای کج نظران، غیر در این عرصه کدام است؟

پیش دل سرگشتهٔ گرداب محبت

عالم همه گر کام نهنگ است، به کام است

یک گام به فرق تن خاکی کن و برخیز

از کوی تو، تا کعبهٔ مقصود، دو گام است

هر پارهٔ سنگی به نظر طور تجلّی ست

ای بی بصران، کعبه و بتخانه کدام است؟

موقوف به یک جلوه ی آن عارض زیباست

رنگ رخ من پرتو مِهر لب بام است

دام خط هندوی تو را، مهر اسیر است

شمع قد دلجوی تو را، ماه غلام است

شد مشک فشان، دود کباب دل ریشم

با باد صبا بوی خط غالیه فام است

خاصان تو از راحت کونین خلاصند

آسودگی عشق نصیب دل عام است

در باغ حزین کس نکند فهم، صفیرت

این زمزمه آن مرغ شناسد که به دام است

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سعدی

بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرام است

ای مجلسیان راه خرابات کدام است

هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند

ما را غمت ای ماه پری‌چهره تمام است

برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم

[...]

امیرخسرو دهلوی

ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است

عالم به مراد دل و اقبال غلام است

صیدی که دل خلق جهان بود به دامش

المنت لله که امروز به دام است

چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت

[...]

ابن یمین

رویت که ازو عالم خوبی بنظام است

چشم بد از و دور یکی ماه تمام است

نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد

خورشید کنیز است ترا ماه غلام است

یک بنده روی رخت غره صبح است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
کمال خجندی

ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است

در مذهب ما مذهب ناموس حرام است

گو خلق بدانید که پیوسته فلان را

رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است

سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است

[...]

ناصر بخارایی

چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است

گوش من و بانگ نی و دست من و جام است

گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید

ما را رخ زیبای تو ماه تمام است

رخسار تو را لالهٔ‌ دل‌سوخته هندوست

[...]