اگر بیند ز قدّت مصرع برجسته مضمون را
چمن پیرا، کند از باغ بیرون سرو موزون را
نمکدانی بود چون داغ من چشم غزالانش
به شور آورد تا صحرانورد ناله، هامون را
از آن، گل سینه چاک انداخت خود را در گریبانش
که سازد پرده پوش عیب خود آن جامه گلگون را
به صحرا هم بود، در شهر بند جلوهٔ لیلی
سواد چشم آهو، تازه سازد داغ مجنون را
در آغوشی سهی سرو است، خاکسترنشین قمری
بدل کردن نباشد جامه هرگز، بخت وارون را
سرشک از دیده ام پیوسته، سیل گریه می شوید
به خون ناشسته هرگز هیچکس جز اشک من، خون را
حزین از لب اگر بردارد آهت مهر خاموشی
به آسانی توان از پیش دل برداشت گردون را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت عشق و دلدادگی اشاره میکند. او با بیان تصاویری از طبیعت، همچون چمن و سرو، احساسات عمیق خود را نسبت به محبوب و غم و اندوه ناشی از دوری از او بیان میکند. در ادامه، شاعر به خاطرات و دلتنگیهای خود میپردازد و اشک و گریه را نمادی از درد و رنجی میداند که تنها او از آن آگاه است. همچنین، او بیان میکند که حتی اگر لب به سخن نگشاید، احساسات او به راحتی نمیتواند از دلش رها شود. به طور کلی، شعر تصویرگر عمق احساست عاشقانه و غم و اندوه ناشی از جدایی است.
هوش مصنوعی: اگر کسی ببیند که زیبایی قد و قامت تو همانند یک شعر دلنشین است، چمنزار زیبا را رها میکند و درخت خوشقامت و موزون را از باغ جدا میکند.
هوش مصنوعی: در بلندی برهوت، نمکدانی وجود دارد که به اندازه درد من داغ و سوزان است. زیبایی چشمان غزالان آنجا چنان شور و هیجان ایجاد میکند که حتی کسانی که در بیابان سفر میکنند، ناله و فریادشان به دریاچه هامون میرسد.
هوش مصنوعی: گل با دلی شکستخورده به خودش میبالد و در آغوش خود میگیرد تا با پوشاندن آن لباس زیبا، عیبهایش را پنهان کند.
هوش مصنوعی: اگرچه او در صحرا هم باشد، اما در شهر با زیبایی لیلی مانند چشم آهو، میتواند داغ دل مجنون را دوباره تازه کند.
هوش مصنوعی: در نزدیکی یک سرو بلند و زیبا، نشستن بر خاکستر یک قناری، هرگز مناسب نیست. بخت بد را نمیتوان به راحتی تغییر داد.
هوش مصنوعی: اشک من به طور مداوم میریزد و مانند سیل، گریههای من را میشوید. هیچکس جز من نمیتواند درد و رنج خود را به این شدت احساس کند.
هوش مصنوعی: اگر حزین از لب خود آهی بکشد، به راحتی میتواند مهر سکوت را از دل بردارد و از درد و غم زمانه رها شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را
که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را
یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را
یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را
یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر
[...]
چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را
گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را
تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا
که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را
نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت
[...]
شب غم دیو باد آهم از جا برد گردون را
فرو برد اژدهای سیل اشکم ربع مسکون را
به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را
که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را
به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن
ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را
نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد
[...]
گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را
خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را
مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی
که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را
تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.