گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

اگر بیند ز قدّت مصرع برجسته مضمون را

چمن پیرا، کند از باغ بیرون سرو موزون را

نمکدانی بود چون داغ من چشم غزالانش

به شور آورد تا صحرانورد ناله، هامون را

از آن، گل سینه چاک انداخت خود را در گریبانش

که سازد پرده پوش عیب خود آن جامه گلگون را

به صحرا هم بود، در شهر بند جلوهٔ لیلی

سواد چشم آهو، تازه سازد داغ مجنون را

در آغوشی سهی سرو است، خاکسترنشین قمری

بدل کردن نباشد جامه هرگز، بخت وارون را

سرشک از دیده ام پیوسته، سیل گریه می شوید

به خون ناشسته هرگز هیچکس جز اشک من، خون را

حزین از لب اگر بردارد آهت مهر خاموشی

به آسانی توان از پیش دل برداشت گردون را

 
 
 
قطران تبریزی

کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را

که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را

یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را

یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را

یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر

[...]

امیرخسرو دهلوی

چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را

گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را

تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا

که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را

نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت

[...]

صائب تبریزی

به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را

که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را

به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن

ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را

نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را

خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را

مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی

که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را

تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه