گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هاتف اصفهانی

نه با من دوست آن گفت و نه آن کرد

که با دشمن توان گفت و توان کرد

گرفت از من دل و زد راه دینم

ز دین و دل گذشتم قصد جان کرد

کی از شرمندگی با مهربانان

توان گفت آنچه آن نامهربان کرد

منش از مردمان رخ می‌نهفتم

ستم بین کآخر از من رخ نهان کرد

تو با من کردی از جور آنچه کردی

من از شرم تو گفتم آسمان کرد

دو عالم سود کرد آن کس که در عشق

دلی درباخت یا جانی زیان کرد

نه از کین خون هاتف ریخت آن شوخ

وفای او به کشتن امتحان کرد