گنجور

حاشیه‌گذاری‌های بابک چندم

بابک چندم

تاریخ پیوستن: ۳۱م تیر ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۳۸۸

ویرایش‌های تأیید شده:

۱


بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

ناباور جان،
گزینه دوم را بی خیال شو...
سلسله مراتب اینگونه است:
مستیش-> شنیدن رمز آن مستی-> "تا" هشیاری از سرش بپرد
1-مستیش : مستیِ که؟ پشمینه پوش که بویی از عشق نبرده که مست باشد، پس مستی از آن عشق است.
2- رمزی : رمز بیانگر آن مستی است، پشمینه پوش هم که مست نبود، پس این رمزی از مستی عشق است. اگر مست می بود که دیگر نیاز به شنیدن رمز نداشت....
3- تا: تا رمز را نشنیده ترک هشیاری نمی کند، رمز مستی که؟ خودش؟صحبت از مستی و رمز و رازش پیش از شنیدن آن رمز و راز است و نه پس از آن -> که پس از شنیدن آن هوش از سرش می رود

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:

بیا بیا ببین که هشت و ناباور چه ها کردند
خورش و طعام همسان ساقی و مِی کردند
یکی خورش را بسان دسر در گلو بردی
دیگرآنکه سوپ را تجویز مماشات کردند
دریغ و درد که خیاران اندر ماست را
در کنار مَویز و گُوزش به یکبار رها کردند
نه بیان کوک و فانتا و سالاد بودستی
ای بسا که همه را یکسان تراز می کردند
باری، چون خامه اندر یخ در میان آمد
کیک و پلمبیر را چه ناجوانانه فنا کردند
گُوز -> گردو

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

کافیست

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

8 جان
موافق نیستم!
اگر که "رمز مستی بگشایید" برابر با آنرا در کل آشکار، هویدا، فهمیدنی کنید باشد...می گوید "رمزی" یا یک رمز از رموز، به عبارتی گوشه ای، ذره ای از آن گافیست...
دیگر آنکه جنابش صاحب اختیار نیست که به خواست خود " دست از هشیاری بشوید"، بلکه این یک رمز از رموز یا گوشه ای، ذره ای از آن هوش را از کله او می رباید، از هوش می رود، بی هوش می شود...
@ رضا ساقی
به گمانم روی سخن فرخ با شما نبود و با دیگرانی بود که بیان شما را نادیده گرفتند...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - حکایت:

@ مرجان
بپیوست -> پیوند خورد، پیوسته شد، متصل شد، یکی شد
می گوید:
گَردی که از زمین بلند شد زمین و آسمان را به هم پیوند داد، متصل کرد-> تو گویی زمین و آسمان در آن گرد یکی شد...
"به پا خاست" به تنهایی این وصل و یکی شدن را نمی رساند...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:

دوست گرامی ادهمی،
بی وفا یارم -> یاری بی وفایم ( بی وفا ام)
"یاری بی وفایم اگر که فقط پیراهنم را بدرم و نه پوستم را"...
در مصرع پیشین "می کنند دوستان" نشان از جمع است، و در این مصرع "بی وفا" نشان از مفرد شخص...
برای خوانش شما در مصرع پیشین در کنار "بی وفا" باید که می آورد : "می کندم دوست "...
یا آنکه برای "می کنندم دوستان" در این مصراع می آورد " بی وفایان"...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

مستیش یا مستی اش -> مستی از آن عشق است و نه پشمینه پوشِ تند خوی...
می گوید از مستیِ عشق ( عشق مستی آور است و خود نیز از آن مستی مستِ مست است) برای پشمینه پوش رمزی بگو تا هوش و حواسش را از دست بدهد...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:

"سر در وجود من ده "-> در وجود من سَر دِه -> سرازیر کن، روان کن
"نِه" یعنی بنشان، ساکن کن...
سیلاب روان است و سرازیر می شود نه آنکه بنشیند یا ساکن باشد...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۵:

البته به سهو یا به عمد (توهمات مذهبانه) از قلم شما افتاد...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸۶:

کام -> آرزو
بدخواهِ من به آرزوی خود رسد -> برای من بد بیاید ، حال و روزم بد شود

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:

کَمان و نه کٓمان

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:

@ و
دل چون کٓمان بُد تیر شُد
دل مانند کمانی که زه اش را نکشیده اند بود-> ساکن بود، آرام و قرار داشت
بعد مانند تیری که از کمان رها شود شد-> به پرواز در آمد، بی آرام و قرار شد...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

@ سحر
می گوید:
بر روی خاک ( زمین) نقشی (نگاری) کشید ( نگارید)
که همانند سر گاومیش بود
تا آهنگران برایش گرزی را که سر گاومیش داشت بسازند...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:

@ رشا
بزارد-> زار زند

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

@ 8
پاسخ شما فعلاً در قرنطینه رفته، تا ببینیم سالم بیرون می آید یا با قطع عضو...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

@ 8 عزیز
درود بر شما،
فعل "بود(ن)" به جای زدن در اینجا اهمیتی ندارد و مفهوم کلی را عوض نمی کند، چرا که :
1-استفاده از آن از بابت جبر و الزام قافیه سازی است ... 
2- معنای لغوی اصل بیان با مفهوم آن بسیار متفاوت و نامربوط است...
برای اول شخص مفرد و در گذشته مشخص:
دست اندر دامن ساقی سیمین ساق (زده) بود(م)
"م" از بابت الزام قافیه بندی رفته و به دست متصل شده، و حذف و اختصار هم در نظم جایز است، پس حذف "زده" برای اختصار در اینجا بی ایراد است :
بودم -> بود و دست -> دستم
حذف (زده)
دست اندر دامن ساقی سیمن ساق (زده) بود(م) -> دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
در مصرع پیشین نیز:
"بگسست" لزوماً برابر قطع کامل یا پاره شدن نیست، که گسستگی در مقابل پیوستگی می تواند-> ناممتد بودن، فاصله افتادن باشد...
ضمن اینکه "اگر" را هم آورده -> اگر فاصله افتاد، اگر پیوسته نبود...
باری
از بابت "پارسال تا امسال..."
راستش از همان پارسال تا به امسال، مانای دیگر جهانیان، از بابت این کرونا دربدر دنبال سوراخی هستم که بچپم آنجا، مبادا که دست کرونا دامان بنده هم را هم بگیرد که آنگاه هشتمان گرو نه خواهد بود...اگر هم که خدای ناکرده "دست اندر دامان" چون منی زند که آنزمان دیگر واویلایی عظیم بپا خواهد شد و کار به ناکجا آبادها خواهد کشید، از بیمارستان و گورستان گرفته تا بدتر از آن سر در آوردن از کتاب دکتر شمیسا و پامنبریهای ایشان که گه گاه در اینجا جولان می دهند...
خبر آخری که داشتم این بود که گویا هیچ جای جهان از این کوید-19 گجستگ در امان نمانده الی قطب جنوب،...
که یاد بیانات چند سال پیشتر ( به گمانم هفت هشت سال) فرمانده وقت نیروی دریایی جناب سیاری در لباس کماندویی افتادم که:
"...به زودی برای نشان دادن عظمت و اقتدارمان به جهانیان، ناوهای خود
را به قطب جنوب اعزام خواهیم کرد..."...
دریغ و درد که پس از چندی کاشف به عمل آمد که یکی از این ناوها به دلیل از بین رفتن باطریهایش در جیبوتی پهلو گرفته و ماهها در آنجا بود...
خلاصه که هم ما دستمان از آن ولایات آباد و ناب کوتاه ماند و پایمان بدانجا نرسید، و هم (مهمتر) آنکه طفلکان دلفین، نهنگ، شیران دریایی و پنگوئنهای آن دیار از سان دیدن و مشاهده عظمت و جلال و جبروتمان همچنان محروم ماندند...
ای روزگار، ای روزگار
در حاشیه دیگری پاسخ شما نیمه تمام ماند، در اولین فرصت به آن خواهم پرداخت...
ولی پیش از آن و پس از نفسی تازه کردن باید خدمت جناب چاوش برسم و " فلذا، فلذا و در معاصرتشان"...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۱:

مطابق نه مطلبق

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۱:

@ بابک پرتو
دوست عزیز،
مطلبق معمول من یکی را که کله پا کردی...
اگر آورده بودی که این vin در فارسی تبدیل شده به "بین" (ریشه بینایی، بینش، ببین، و...) عرض می شد که صد آفرین، ولی با چه فرمول و شامورتی بازی "وین = نی " (vin=ney!!!) شد را نیافتم که نیافتم...
نمونه های دیگری از (v) کهن که در فارسی تبدیل به ( b) شده :
ورهرام و وهرام -> بهرام
وهومن -> بهمن
باری،
در اینجا پر واضح است که نای همان آلت موسیقی است که :
در بیت دوم چون بلبل نغمه سر می دهد ( می خواند، نه آنکه ببیند)
و در ابیات 8 و 10 بر لب می نشیند...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

"دست اندر زدن" -> متوسل گردیدن
(فرهنگ معین، جلد 2، صفحه 1525)
پس،
دست اندر دامن زدن -> همان دست به دامن شدن است
ساق در اینجا -> ساق دست و نه ساق پا (همان ساعد یا مچ دست) چرا که ساقی توسط ساق دست شراب را در پیاله این و آن می ریزد و نه ساق پا!...
می گوید:
دست به دامان ساقی شده تا با ساق سیمینش (مچ دست) پیاله او را پر کند...
این همه صغری کبری کردن ندارد...

بابک چندم در ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱ - پادشاهی کیومرث سی سال بود:

8 جان،
خود آورده:
"پژوهندهٔ نامهٔ باستان
که از پهلوانان زند داستان"
و پیرامون اشکانیان گوید:
"کزیشان جز از نام نشنیده‌ام
نه در نامهٔ خسروان دیده‌ام"
نه تنها از اشکانیان ( نزدیک به پنج قرن پادشاهی) و نه از ساتراپهای ( یونانی برگرفته از خشاتراپاوان هخامنشی به معنای پاسدار، نگهبان، پاسبانِ قلمرو) مطیع آنان در نقاط مختلف مانند هندوستان...
که از هخامنشیان هم خبری نیست الی یکی دو دارا، که آخرین پسر اولین است! نه از کورش یا کمبوجیه پدر و کورش پدربزرگش و نه از پسرانش کمبوجیه و بردیا، و نه از خشایارشا و کورش جوان و طغیانش بر علیه برادر و و و....
از پادشاهان پارس پیش از بابک نیز خبری نیست که نیست، ( معروف به فراتراکا و نزد غربیان Persis، از حدود 270 ق.م تا پاپک و پسرش شاپور 226 میلادی) مانند وادفراداد، بغکرت، بغ داد، مینوچهر و و و...از پادشاهان خوزستان و ایلام همدوره اینان معروف به ایلیامایتیس که احتمالاً بازماندگان یونایان بودند ( حدود دو سه قرن در زمان سلوکیان حکمرانی کردند) نیز خبری نیست مانند کمنا اسکایریس یک و دو و و و...
از سلوکیان چه از سلوکوس نیکاتور ( پیروز) ژنرال و جانشین اسکندر و حاکم بر بزرگترین بخش از قلمرو هخامنشیان،و چه از جانشینانش آنتوخیوسهای گوناگون،و پایتختی که او بر دجله بنیاد نهاد یعنی سلوکیه بر دجله نیز گزارشی نیست...
از پادشتاهان کوشان در افغانستان کنونی و "کوشان و اشکانی" پس از آنها نیز خبری نیست...
اردشیر بابکان نیز در تیسفون (پایتخت اشکانیان) تاجگذاری کرد، نه در بغداد که پس از اعراب به دستور منصور خلیفه عباسی ساخته شد...
با این اوصاف آیا شاهنامه منبع تاریخی است؟
از اردشیر بابکان به بعد آری -> تاریخ در جامه حماسی.
پیش از او فقط تاریخی افسانه/اسطوره ای از متون زرتشتی و نامربوط به سرزمین کنونی ایران.
ادامه دارد...

۱
۳
۴
۵
۶
۷
۲۰