محسن خ در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸ - رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را:
مستیی کید ز بوی شاه فرد ...
______________
این مصرع اصلاح شود:
مستیی کآید ز بوی شاه فرد ...
محسن صاحی فرد در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:
درود
مستانه ترین و شورنگیزترین شعری که می توان برای دوست داشتن - سرود را پیامبر سخن سعدی آخرزمان گفته است.
روح آدمی به خرسندی خطیری میرسد وقتی با نوای استاد شجریان و گفته های سعدی در تنهایی دنج خود - نجوا کنان به این بزم یک نفره - ادامه می دهد.
لذتی به تحصیل انسان میرسد که فئقش متصور هیچ ذهنی نیست.
به پندار من - بگفته خود سعدی حد همین است، زیبا سخنی را
ناشناس در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:
افق دید و زاویه ی نگاه:
در حدیثی آمده است که هر کس روزی در ده بماند،یک ماه احمق می شود و اگر یکماه در ده بماند،عمری احمق خواهد ماند:" مَن سَکَنَ فِی القُری یوماً ، تَحَمَّقَ شهراً و مَن سَکَنی فِی القری شهرأ ، تَحَمَّقَ دَهرأ ." (حدیث شماره29) این حدیث یک دلالت جامعه شناسانه ی قوی دارد که طبق آن هر چه محیط انسان کوچک تر باشد، افق های ذهنی او محدود تر خواهد بود. لذا خداوند سیر و سفر و تعقل و تدبر در حین این سیر و سفر را توصیه می کند .مولوی در شرح این حدیث می گوید:
ده مــرو،ده مــرد را احمــق کنــد عقل را بی نـور و بـی رونـق کنــد
قــولِ پیغمبـر شنــو ای مجتبـــی گــورِ عقــل آمـد،وطـن در روستـا
هـر که در رُستـا بود روزی و شـام تـا به مـاهی عقـل او نبــود تمـام
وان که ماهی باشد انــدر روستــا روزگاری باشدش جهــل و عَمـی[13]
ده چه باشد! شیخِ واصل نـا شــده دست در تقلیـد و در حجّت در زده
حبیب در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:
سلام خسته نباشید من معنی این بیت رو می خواستم
به هارون ما داد موسی قرآن را
نبودهاست دستی بران سامری را
منظور رو هم اگه میشه بنویسید ممنون
vfjtyu در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۳۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۹:
[o]-ufcdawe5u6 4r7yq5236 l.. cvgvs vfrp dgttgykjfy5ezutghhder7ye5urt
پرویز حسین زاده در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۴:
2 نکته در باره ... نقل قول میکنم فهم و هضم ان با خواننده است البته واضح است بر اهل دل!
شمس الدین ملکداد تبریزی در " مقالات شمس" میگوید :
او (مولانا) میپندارد من اویم ولی من او نیستم !
مولانا در بیتی میگوید : اشارتی که نمودی به شمس
تبریزی نظر به جانب ما کن غفور و غفارم !؟
حافظ میگوید : لطیفه ایست نهانی کزو عشق خیزد !
مسعود در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۱:
بیت هفتم مصرع دوم بجای "آه" باید "وه" قرار بگیرد
محمد در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶:
بسیار لذت بردم.
از وقتی داریوش دکلمشو خوند خوشم اومد
Hossein Mansouripour در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۰۴:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
متصدیان محترم وبسایت،سلام.با ملاحظه ی تمام حواشی که بر غزل شماره ی 130 نوشته شده است،آیا اکنون میتوان تمام آن را بصورت زیر نوشت؟.
"دوش دور از رویت ای جان،جانم از غم تاب داشت + ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت.
نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید + نز پریشانی سر شوریده چشم خواب داشت.
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود + تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت.
دیده ام می جست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت.
روزگارم عشق خوبان شهد فائق مینمود + کی گمان بردم که شهدآلوده،زهر ناب داشت.
سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت.
شیر هژیر در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:
در مصرع اول بیت دوم یک کلمه از تایپ مانده که در نتیجه وزن دگرگونه شده است. به نظر من بعد از عجب اگر "ای" اضافه شود این نقص برطرف میشد به این صورت:
عجب ای ترک....
امیدی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:
عشیتی غداتی = عشیتی و غداتی
آتی = آت
ارجوا = ارجو
لطفا تصحیح فرمایید.
امیدی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
هر زمانی فیض روح انگیر جان
از فراز عرش بر گنجوریان!
گنجوریان عزیز بحث مثبت در منفی و منفی در منفی را رها کنید. حساب ادبیات از ریاضیات جداست. اینگونه تعابیر در شعر فارسی فراوان است. همین شیخ که افصح المتکلمین است در قصیده مشهور فرموده است:
بعد از خدای هرچه پرستند هیچ نیست
بی دولت آنکه بر همه هبچ اختیار کرد
و حافظ که لسان الغیب است فرموده است:
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
طزفه آن است که از ادبا و شعر شناسان کس بر اینگونه تعبیرها ایراد نگرفته است. به نظرم آقای خرم شاهی در حافظ نامه در این باره بحثی دارند.
عابر در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰۲:
عالی .. زیبا .. و بینظیر
نورا محمدی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸:
در مصرع دوم بیت هفتم "خفته" درست نیست؟
غلامحسین مراقبی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
با درود و سپاس
و با سپاس از ( ص ... ن) که گوشه ای از نگاه مرا به این رباعی خیام از کتاب: رباعیات حکیم عمر خیام، نقل کرده. گفتنی است که این کتاب در 1378 توسط نشر ملک منشر شد.
در نسخه استنادی فیتزجرالد، مصراع های دوم و سوم، این دگرگونی ها را دارند:
در کشف علوم شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند به روز
بی گمان این دگرگونی ها را کاتبان انجام داده اند، زیرا ( در جمع کمال را که گویای ادعا و گزافه گویی های صاحبان اصحاب بوده، در نیافتند و در مصراع سوم نیز ارتباط صوری شب و روز را در دید خود داشتند.
آنان در نیافتند که آن اندیشمند بزرگ، با آن زمانه ای که در آن بود و هر سو را می نگریست، تنها تیرگی بود و نیرنگ، به گذشته می نگریست؛ تیرگی می دید، به جلو، به آینده می نگریست، چون می دانست؛ حال آبستن فرداست، پس از چنین تیره، جز تیره نزاید.
آشکارا می دید که مدعیان کرامت و... خود از چاره خود بیچاره اند، پس سخن سرای اندیشمند، آنان، آن گاه و آینده را در دشوارترین گونه شعر، به زیبایی به تصویر کشاند.
غلامحسین مراقبی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:
با درود و سپاس از گنجور سازان
مهسا و سیا ی گرامی، نخست آن که رمضانی از ناشرانی بوده که برخی از کتاب های منشره اش، ماندگار و استنادیند، روایت مهسا بانو ، هم در نسخه رمضانی و هم در نسخه اقبال است؛ ( رباعیات حکیم عمر خیام با ترجمه به زبان های عربی، اردو، انگلیسی، فرانسه و آلمانی، با مقدمه دکتر امیرعباس مجذوب صفا. آدر ماه 1347 خورشیدی. صفحه 12.).
همچنین در نسخه بهره گرفته فیتزجرالد مصراع سوم را چنین آورده:
ناگاه منادیی برآید ز کمین.
اینک بنگریم به خیام و دیدگاه های او در زمینه این رباعی؛ در مصراع نخست، ( مذهب و دین) از موسیقای سرایشی خیام می کاهد، اما ( اندر ره دین)، نشان از موسیقای آوایی خیام دارد که در رباعی های او، این کاربری را به زیبایی می بینیم. نیز ، همچون سیا ی گرامی بر این باورم که مصراع سوم، می ترسم از آنکه بانگ آید روزی، بیشتر به اندیشه خام می نماید.
نسخه آرتور کریستین سن، این رباعی را ندارد.
امین کیخا در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
با درود به رسته تفسیر شما را میپذیرم ولی کمی ازرمداری کردم ولی درست است شما هم راست میفرمایید و خوشبختم کسی نوشته هایم را به سنجیدگی می خواند
غلامحسین مراقبی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:
با درود و سپاس از سامانه پربار گنجور
نسخه ای که فیتزجرالد از آن بهره گرفته، بویژه در نسخه چاپ نخست وی ( 75 رباعی )، مصراع سوم را چنین نوشته:
فردا که از این دیر کهن درگذریم
اما، با به یاد داشتن تصرف کاتب ها که با پنداشت خودشان واژه ها را تغییر می دادند، و از همه گویاتر با نگریستن به مصراع دوم که بر دو واژه ( یکدم - غنیمت )، فنا گویای بهتر اندیشه خیام انست، هرچند که ( کهن ) نیز پیوست گویایی با دیرینگی نهفته در مصراع چهارم دارد.
صادق هدایت نیز در رباعی شماره 130 ، دیر کهن را آورده،
با این یادآوری که نسخه استنادی فیتزجرالد، (سربسریم) مصراع چهارم را ( همسفریم ) نوشته است.
غلامحسین مراقبی در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰:
با درود به همه دست اندر کاران گنجور، به ویژه مدیر گرامی سامانه
مصراع دوم در نسخه ای که ادوارد فیتزجرالد از آن برای ترجمه بهره گرفت، چنین است:
فرمای بتا تا می گلگون آرند
که با نگریستن به خطابی بودن مصراع نخست، این مصراع گویا تر است.
نیز می پندارم املای قدیمی ( ترا )، ناراست می نماید و بهتر است بنویسیم: ( تو را ).
رسته در ۱۲ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶: