گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سهیل قاسمی

سهیل قاسمی


سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۵ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

@ سپهر:
همونه فرقی نداره. شاعر می تواند در رکن اول بجای فعلاتن، فاعلاتن بیاورد. در بسیاری از شعرهای
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
در برخی مصراع ها فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن می آید. اما بحر شعر همان فعلاتن نوشته می شود. اختیارات شاعری است.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

@ آرش:
رباط: کاروانسرا. رباط ِ دو در دنیا را گفته که به سان ِ کاروان سرایی است که دو در دارد و از یک در داخل می شویم و از یک در خارج می شویم. می گوید که چون کسی در این کاروانسرا (دنیا) نمی ماند و ضرورتاً سفر می کند. «که این جا هم رحیل هم عزیمت و مسافران است و هم مرگ.» پس رواق (پیشگاه خانه) و طاق (سقف خانه) که برای زندگی است چه فرقی دارد که سربلند باشد یا پست باشد (مجلل باشد یا محقر)

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

@رنگارنگ بله چشم. فکر می کردم (نه بفرمان) را فقط خودم اینطور برداشت کرده ام ذوق کردم و نوشتم!

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:

ای نسیم ِ صبح ِ سعادت، آن زمانی که فکر می کنی درست است، به آن نشانی یی که خودت می دانی به کوی فلانی گذر کن.
تو پیک ِ خلوت ِ راز هستی و من چشم به راه ِ تو هستم.
به مردمی نه به فرمان را من اینطور خواندم: به مردمی «نه به فرمان» یعنی مردمی که زیاد هم به فرمان نیست!
می گوید تو پیک ِ خلوت ِ راز ِ من هستی و چشم ِ من بر سر راه تو است. بر این مردم (مردمک ِ چشم ِ من) که بفرمان من هم نیست {و دائم گریه می کند} طوری گام بردار که خودت صلاح می دانی.
(به او) بگو که جان عزیزم از دست رفت. تو را به خدا از لعل روح فزای او آن چیزی که می دانی (دریافته ای) چیزی به ما ببخش.
من این حروف را چنان نوشتم که دیگران ندانند چه نوشته ام. تو هم لطفی بکن و طوری آن را بخوان که فقط خودت بفهمی (کسی نفهمد)
بیت ششم: شبیه این مضمون در این بیت هم به کار رفته:
میان ِ او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشاده ست
یعنی در میان (کمر) یار که خدا آن را از هیچ آفریده، چیز ظریفی هست که هیچ مخلوقی تا حالا نتوانسته آن را باز کند.
در بیت غزل حاضر، کمر یعنی کمربند، میان یعنی کمر، دقیقه یعنی همان چیز ظریف که در غزل شماره 35 به آن اشاره شده.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۲:

چون عهده نمی شود کسی فردا را یعنی کسی فردا را ضمانت نمی کند (گردن نمی گیرد)، زمان ِ حال ِ این دل ِ پر سودا (شیدا) را به خوشی بدار.
ای ماه( ِ من)! در شب ِ مهتابی می بنوش. چون که ماه بسیار خواهد تابید اما ما را نخواهد یافت

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۷:

می گویند که عاشق و مست دوزخی (جهنمی) هستند.
حرف ِ نادرستی است. نمی توان به آن اعتماد کرد.
(چون) اگر عاشق و مست را به جهنم ببرند، فردا بهشت مثل ِ کف ِ دست (خالی) خواهد ماند.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۴:

سیر ِ تطور ِ انگور به این شکل است:
اول که نارس و جوان است: غوره
بعد که رسیده و مطلوب است: انگور
بعد که پلاسیده و کهنه شد: مویز (که در این شعر مِیویز نوشته شده)
آن بی خبران به غوره میویز شدند یعنی از نوجوانی دچار پیری شدند! به عبارتی خیری از زندگی ندیدند!
آنان که اسیر ِ عقل و تمییز شدند، عمرشان را سر ِ هست و نیست (فلان چیز وجود ندارد و فلان چیز وجود ندارد و از این بحث های کلامی و عقلی و ...) تباه کردند! تو که آگاه و با خبر هستی برو و آب ِ انگور را انتخاب کن که این نا آگاه ها و بی خبر ها (همین ها که اسیر عقل و تمییز شدند) از غوره گی مویز شدند!

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۳:

دوستان وقتی دور هم جمع هستید و دور هم خوش هستید، از من (شاعر در زمانی که درگذشته است) هم یاد کنید.
هنگامی که دور هم باده ی خوشگوار می نوشید، وقتی که (مثل قدیم ها که من زنده بودم) نوبت به من رسید، جام را نگونسار کنید. یعنی سهم من را به زمین بریزید.
(از خاک به من خواهد رسید!)

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۰:

مخمور بر خلاف ِ آن چه معروف است به نظرم آدم ِ «الکلی» یِ فعلی را معنی می دهد. یعنی کسی که به خَمر عادت کرده است. کسی که همیشه باید شُرب ِ خَمر کند. که این آدم ها معمولن «خُمار» هستند (یعنی الکل بهشان نرسیده است یا منتظر نوشیدن هستند) تا سرخوش!
می گوید بقدری شراب خواهم خورد که بوی شراب از سر قبر من هم بیاید! و اگر یک آدم ِ مخمور از سر ِ خاک ِ من بگذرد، از بوی شراب من مست و خراب خواهد شد!

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۹:

آداب ِ غسل ِ میّت و کفن و دفنش را وصیت می کند.
تلقین گفتن: آنچه پس از دفن کردن مرده از مسائل دینی در سر گور او گویند.
می گوید وقتی مردم، جنازه ام را (بجای آب) با باده بشویید.
و در گوش ِ جنازه ی من و بر سر ِ‌ گور ِ من می خواهید «تلقین» بگویید، موضوع ِ آن در باره ی «شراب ِ ناب» باشد.
در روز حشر هم اگر خواستید من را پیدا کنید حوالی میکده دنبالم بگردید!

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۷:

اول عقل و دین را سه طلاقه می کنم و بعد با دختر ِ رَز (انگور) ازدواج خواهم کرد.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۶:

بی باده نمی توانم بار ِ تن را بکشم.
بیت دوم: عموماً ساقی با توجه به وضعیت شخصی که دم به دم تقاضا می کند جواب ِ رد می دهد و بعبارتی می گوید زیاد خورده ای و بس ات است! شاعر می گوید که من عاشق ِ آن لحظه ای هستم که ساقی به من بگوید یک جام دگر بگیر اما من به قدری حالم خوش (خراب) باشد که دیگر نتوانم جام دیگر بستانم!

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۵:

کابین به معنی مهریه عروس است. در زبان آذری هنوز هم (کَبین) به این مفهوم استفاده می شود.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۴۳:

شما یک جام را ببین که به این زیبایی ساخته شده به شکلی که عقل (بخوانید آدم ِ عاقل!) وقتی نگاهش می کند نا خود آگاه آن را تحسین می کند و صد بوسه از مهر بر پیشانی ِ آن (جام) می زند.
اما این کوزه گر ِ دهر (دنیا) این چنین جام ِ لطیفی را (انسان) می سازد و باز آن را بر زمین می زند (می شکند) (می کُشَد).

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۴۴:

حتا مست هم شکستن پیاله ای که به این خوبی ساخته شده را روا نمی دارد.
سر و ساق و کف ِ دست ِ این همه نازنینان با مهر ِ چه کسی در کنار ِ هم قرار داده شد و با کین (خونخواهی و نفرت) ِ چه کسی شکسته شد؟

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۴۵:

حتا اگر دنیا را برای تو آراسته و آماده می کنند هم به طرف آن گرایش پیدا نکن که عاقلان به طرف آن نمی روند.
خیلی ها مثل تو، از این دنیا می روند و بسیاری هم می آیند. تو در این میانه نصیب ِ خویش را بربای (با زیرکی به دست بیاور) چون که به هر حال تو را از این دنیا خواهند برد (خواهند ربود)

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

بیت ششم:
به آن واعظ ِ شحنه شناس بگو که برای من این قدر تکبر و (عظمت فروشی) نکند!
سلطان وقتی به شهری می رفته، افتخاری برای صاحب آن خانه ای بوده که سلطان شب در منزل او اقامت می کرده. به مطایبه می گوید چون سلطان در دل ِ من جا دارد، منزلگه سلطان دل ِ مسکین ِ من است. و به واعظ می گوید تو حالا یک شحنه می شناسی انقدر (تفرعن) می کنی! جای من باشی که با سلطان رفیقم چه می کنی!

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

بیت دوم: آن کسی که دیده است که او چطور دل می برد و باز هم به من خُرده می گیرد {که چرا به او دل دادم} باید از آن چشم ِ سیاه و مژگان ِ دراز حجالت بکشد! که چطور این ها را دیده و به من حق نمی دهد که دلداده ی او بشوم.
بیت ششم: ای باغبان من را از در ِ (باغِ) خودت مران. چون که باغ ِ تو از اشک ِ چشم ِ من آبیاری شده است (تو سبزی باغت را مدیون من هستی و نباید مرا از در خودت برانی)
بیت هفتم: چشم ِ خمار ِ او که طبیب ِ دل ِ بیمار ِ من است، برای درمان من شربت ِ قند و گلاب از لب ِ یارم تجویز کرده است.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:

بیت اول:
در دام زلف تو دل با خودش درگیر است!
او (دل) را با غمزه ات بکش که هرچی به سرش می آید حقش است!
بیت دوم:
اگر برایت امکانش هست که مراد خاطر ما را بر آوری این کار را انجام بده که ثواب دارد.
بیت سوم:
به جانت قسم ای بت ِ شیرین دهن که شب های تیره قصد دارم خودم را نابود کنم. مثل شمع که شمع ها می سوزد که خود را فنا سازد.
بیت چهار:
وقتی دم از عشق زدی، به تو گفتم که ای بلبل! این کار را نکن! آن گل ِ خندان در حال و هوای خودش است (و التفاتی به تو ندارد)
می شد در مصرع دوم «برای» را «به رای» خویشتن خواند اما چون حافظ «رای» را در مصراع اول آورده، بعید است دوباره در بیت همان معنا را تکرار کند. «بَرای خویشتن است» هم قشنگ می نشیند.
بیت پنجم:
بوی گُل احتیاجی به مُشک و عطر ندارد. چون که بند ِ قبای خویش را که بگشاید بوی عطر خودش افشانده می شود.
بیت هفتم: حافظ سوخت اما او در شرط ِ عشقبازی ئی که بسته است هنوز بر سر عهد و وفای خودش باقی مانده.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:

بیت هفتم: قلندران حقیقت: قلندران ِ راستین. حقیقت صفت است برای قلندر. یعنی قلندر ِ حقیقی!

 

۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode