گنجور

حاشیه‌گذاری‌های شهروز کبیری

شهروز کبیری


شهروز کبیری در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو:

حدود ده بیت مانده به آخر در این صفحه، آمده است:
غلامان روزمی بزرین کمر
پرستندگان نیز با طوق زر
که گویا «غلامان رومی» صحیح است.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:

بیت:
گر ایدونک تازانه بازآورم
وگر سر ز گوشش بگاز آورم
واژه ی «گوشش» نادرست است. در نسخه مسکو «کوشش» آمده است. لطفا تصحیح گردد.
این بیت در نسخه ترنر ماکان آمده:
گر ایدونکه تازانه باز آورم
و یا سر به کوشش به کاز آورم
(صفحه 612 نسخه ماکان - در سرفصل: باز رفتن بهرام برزمگاه، جستن تازیانه و کشته شدنش به دست تژاو)
این بیت در نسخه ژول مول آمده:
(صفحه 343 - سر فصل: بازگشتن بهرام بجستن تازیانه برزمگاه)
گرایدون که تازانه باز آورم
وگر سر بکوشش بکاز آورم

گویا «سر به گاز آمدن» اصطلاح بوده است. در داستان ضحاک آمده (ابیات زیر مطابق با نسخه موجود در گنجور است):
باید شما را کنون گفت راست
که آن بی‌بها اژدهافش کجاست
برو خوب رویان گشادند راز
مگر که اژدها را سرآید به گاز
همچنین در ابتدای پادشاهی بهرام اورمز آمده:
برو نیز بگذشت سال دراز
سر تاجور اندر آمد به گاز
در معنی «سر به گاز آمدن» ایا «سر به گاز اندر آمدن» بنده دانشی ندارم و از اساتید استدعا دارم چراغ دانش بر افروزند.
اما احتمالا مراد همان گازانبر باشد. دو معنی برای «گاز» آمده که در اینجا قابل تامل است:
1- گازانبر - آلتی دوشاخه که با آن میخ را از چیزی بیرون می‌کشند؛ ◻︎ تو که در بند حرص‌و‌آز شدی / همچو زر در دهان گاز شدی (سنائی1: 440).
2- گاز (از لغت‌نامه دهخدا)
گاز. (اِ) غار و مغاره ٔ کوه . (برهان ). || جایی و سوراخی را نیز گویند که در کوه یا در زمین بکنند تا وقت ضرورت آدمی یا گوسفند در آنجا رود. (برهان ).

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:

ندیدی براوهای پرتاب اوی؟
یعنی آیا ابروهای بر از تاب و خشم او را ندیدی؟

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:

در بیت:
بدو گفت کری فرودم درست
ازان سرو افگنده شاخی برست
واژه «کری» امده است. «کاری» به معنی: که آری صحیح است. تصحیح گردد.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:

با درود
در بیت:
ورا بیژن گیو راند همی
که خون بسمان برفشاند همی
واژه ی «بسمان» اشتباه تایپ شده و «باسمان» صحیح است. لطفا تصحیح گردد.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۱:

در بیت:
شمامه نهاده در آن جام زر
ده از نقرهٔ خام با شش گهر
به نظر می رسد مراد از شمامه همان میوه ای باشد که امروزه نیز به آن دستنبو گفته میشود. امید است اساتید بزرگوار در این باره نظر دهند و چراغ دانش بیافروزند.

استاد بزرگوار زنده یاد دهخدا آورده است:
شمام نوعی از خربزه ٔ کوچک که خطهای سرخ و سبز و زرد دارد و بسیار خوشبو و به فارسی دستنبوی گویند.شمام در معنی «همدیگر را بوییدن» نیز آمده است.
به نظر میرسد به مشام رسیدن و شامه و… همگی با شمامه هم خانواده باشند. در گویش محلی کردهای کرمانشاه، شمامه هنوز جاری و زنده است و به میوه ای کوچک و نارنجی رنگ با خطوط زرد اتلاق میگردد که شبیه خربزه ای کوچک و گرد است. شمامه که زیبا و خوشبوست، در شعرهای فولکلور کرمانشاهی برای توصیف یار به کار میرود. در یکی از معروف ترین آوازهای محلی کرمانشاهی آمده:
شیرین شیرینه، شیرین شَمامَ
ساتیگ نبینَم، خُاوَام حَرامَه
یعنی یار شیرین من، عسل من، لحظه‌ای تو را نبینم، خواب بر من حرام است.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۱:

در بیت:
هم از گنج صد دانه خوشاب جست
که آب فسردست گفتی درست
مراد از «آب فسرده»، همان یخ یا «آب منجمد شده» است.
فسرده در فرهنگ فارسی عمید اینگونه معنی شده:
1. افسرده؛ منجمد؛ یخ‌بسته.
2. غمگین.
3. [مجاز] بی‌طراوت؛ پژمرده.
چقدر زیباست که ما به فردی که غمگین هست میگوییم: افسرده. پس در واقع این افسرده و افسردگی که الان به کار میبریم؛ نوعی کنایه از غمگین بود است. چون فسرده که لغت به معنی منجمد و یخ بسته و پژمرده هست. بنظرم این نشان دهنده ادبی بودن و شاعرانگی بی اندازه ای است که در زبان پارسی جاریست و بسیاری از واژگان امروز، در معنای کنایی یا مجازی خود به کار میروند و از این حیث، زبان پارسی زبانی بسیار پیشرفته ست.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱:

در بیت:
برای خداوند خورشید و ماه
توان ساخت پیروزی و دستگاه
«برای» نادرست بوده و «به
رای» صحیح است.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱:

در بیت:
اگر تیغ تو هست سندان شکاف
سنانم به درد دل کوه قاف
«به درد» اشتباه است و «بدرد» صحیح است. لطفا تصحیح بفرمایید.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۸:

احسان عزیز
بتان طراز یعنی زیبا رویان اهل شهر طراز. طراز شهری کهن است. این شهر در ادب پارسی بسیار مورد استفاده بوده است. در لغتنامه دهخدا به نقل از چندین منبع قدیمی این شهر را «شهری از ترکستان، نزدیک اسپیجاب» توصیف می‌کند که «منسوب است به خوبان و اهل آن به کمال شهرهٔ آفاقند».

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

الهه عزیز، در این بیت:
مرا دخترانند مانند تو
ز تخم تو و پاک پیوند تو
سودابه خطاب که کیکاووس میگوید من دخترانی دارم که از نژآد تو هستند (کیکاووس پدر آن دختران است) و مانند تو نژآد شاهی دارند و اصیل هستند. و سودابه به نوعی آنها را مواردی بسیار مناسب برای ازدواج با سیاوش میداند.
شاید امروزه عجیب باشد که ازدواج برادر با خواهر یا ازدواج محارم با هم صورت بگیرد. اما در ایران باستانبه ویژه قبل از ظهور اشو زرتشت بزرگ، بنظر میرسد این مساله امری متداول بوده است.
در بخش هایی از گات ها که استاد پورداوود عزیز تالیف فرموده اند نیز در این باره قوانین و نکاتی آمده است.
در کتاب باستانی وندیداد که امروزه قسمتی از آن در گات ها موحود است، سر فصلی درباره ازدواج با محارم موجود بوده است. البته بسیاری از مغان و موبدان نظر دیگری دارند و توضیح میدهند که ازدواج با محارم در مکتب و دین زرتشتی وجود ندارد.
این را اساتید بزرگوار باید نظر دهند.
اما در قسمتی از شاهنامه که این مساله مطرح میگردد، مشخصا ازدواج با محارم امری عادی بوده است.
قبل تر، در داستان ضحاک، ضحاک با دو خواهر همزمان همخوابه است و فریدون نیز با همین دو خواهر (شهرناز و ارنواز) همبستری میکند که سلم و تور از یکی از خواهران و ایرج از خواهر دیگر متولد میگردند.
بعد تر نیز آمده است که بهمن با دخترش همای چهرزاد ازدواج میکند.
بنده حقیر در این زمینه بسیار کم اطلاع هستم. از اساتید استدعا دارم چراغ دانش را بیافروزند.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

عزیزانِ جان، این بحث های بیهوده چیست که بر سر مذهب فردوسی میکنید؟ شما اگر یک بار شاهنامه را بخوانید به خوبی با عظمت فکر و روح فردوسی آشنا خواهید شد و متوجه خواهید شد تفکر این بزرگ مرد چگونه است.
درباره ابیاتی که درباره خلفای راشدی بیان شده، بسیاری از شاهنامه پژوهان این ابیات را الحاقی دانسته و امروزه این یک مساله مشخص و به قول معروف حل شده است. اما من باب ارایه منبع بر این مدعی، قسمتی از مقاله جناب آقا دکتر جلال خالقی مطلق را عینا اینجا میآورم. ایشان 6 دلیل اصلی برای الحاقی بودن این ابیات ارایه فرموده اند. این مقاله در محله ایران نامه و در پاییز 1363 شماره 9 چاپ گردیده است:

... چنان‏ که در پیش گفته شد،دیگران بیت های فراوانی به این قطعه افزوده‏ اند که الحاقی‏ بودن بیشتر آنها روشن است و در اینجا تنها دو قطعه آنها مورد بحث ماست.قطعه نخستین‏ این چهار بیت است که پس از بیت هشتم درون سخن شاعر کرده ‏اند:
که خورشید بعد از رسولان مه‏
نتابید بر کس ز بوبکر به‏
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین‏
خداوند شرم و خداوند دین‏
چهارم علی بود جفت بتول‏
که او را بخوبی ستاید رسول
دلایل الحاقی بودن این چهار بیت این ها است:
1- بیت های هشتم و نهم ترجمه این حدیث از پیامبر اسلام است که فرمود:أنا مدینة العلم و علّی بابها.یک نفر از اهل تسنن آمده و بیت هشتم و نهم این قطعه را از هم‏ شکافته و چهار بیت بالا را به میان آنها وصله کرده است و سپس به گونه ‏ای که خاص‏ بیشتر قطعات الحاقی است در مصرع دوم بیت چهارم دوباره سخن را به بیت نهم‏ ربط داده است.ولی با این‏ حال وصلگی سخن کاملا آشکار است.
2- شاعر پس از بیان حدیث مذکور برای تأکید بیشتر روی عقیده مذهبی خود تمثیلی می‏ آورد از دریا و هفتاد کشتی که اشاره به مذاهب و فرق گوناگون اسلامی‏ است.و سپس می‏ گوید در میان این هفتاد کشتی،یک کشتی میانه است که از همه‏ بزرگتر و زیباترست و در آن کشتی محمد و علی و اهل بیت او نشسته‏ اند و هرکس‏ چشم داشت بهشت دارد باید بدین کشتی میانه درآید،یعنی به مذهب تشیع بگرود.اکنون‏ چگونه ممکن است که کسی در بالا چند بیت در ستایش ابوبکر و عمر و عثمان بگوید و سپس چند بیت پایین تر بگوید که تنها کسی به بهشت می ‏رود که سوار کشتی تشیع شده‏ باشد که درواقع عملا گفته است که هرکس به کشتی مذاهب دیگر درآید کشتی او غرق خواهد شد و روی بهشت و رستگاری را نخواهد دید.و یا چگونه ممکن است که یک نفر شیعی مذهب که با این حرارت از حقانیت مذهب خود سخن می ‏گوید و کشتی‏ مذاهب دیگر را غرق ‏شده می ‏گیرد،پیش از آن بگوید:
عمر کرد اسلام را آشکار
و یا دربارهء عثمان بگوید:
خداوند شرم و خداوند دین
آشکار است که با این چهار بیت همه نظم و منطق این قطعه درهم می ‏ریزد و مطالب بالای آن نقیض مطالب پایین خواهد بود.
3- چهار بیت مذکور خلاف عقیده مذهب فردوسی است.چه مذهب فردوسی هم‏ به حکم آنچه در تمثیل دریا و هفتاد کشتی آمده و هم به حکم گزارش همه کسانی که‏ از قدیم درباره مذهب او گزارش کرده ‏اند تشیع بوده و علت اختلاف او با محمود نیز بیش‏ از هر چیز اختلاف مذهبی بوده که نظامی عروضی در چهار مقاله بدان اشاره کرده‏ است،آیا محمود را تا این پایه ابله دانسته‏ اند که کسی نخست مذهب او را ستایش کند و سپس چند بیت پایین تر عملا به او بگوید:حضرت سلطان،تو بد مذهبی و اگر چشم‏ بهشت داری دست از مذهب خود بردار و به مذهب تشیع درآی؟و یا این که فردوسی را تا این اندازه مردی خام گرفته ‏اند که نخست به خاطر احترام به مذهب سلطان،مذهبی را که‏ مذهب او نبوده با غلّو تمام بستاید و سپس بلافاصله با حرارت از مذهب خود دفاع کند و به‏ سلطان نسبت بد مذهبی بدهد؟ضمنا مذهب تسنن که از احترام و محبت به عمر جدا نیست به هیچ روی با روح ملی شاهنامه سازگار نیست.ولی چنان ‏که به خوبی از گزارش‏ ابومنصور عبدالقاهر بغدادی مؤلف الفرق بین الفرق و اخبار مشابه مؤلفان دیگر بر می ‏آید،در زمان فردوسی به اهل تشیع نه تنها نسبت رافضی و معتزله می‏ دادند،بلکه آن ها را جزو مجوس و دشمن اسلام و دوستدار گبران می ‏دانستند.
4- در بیت نخستین از این چهار بیت،این مضمون که خورشید پس از رسولان بزرگ‏ بر هیچ کسی بهتر از ابوبکر نتابید،سخنی مضحک است و در هر حال در شاهنامه که‏ خورشید از تصویرهای مهم شعری است به مانند آن بر نمی‏ خوریم.همچنین مضمون بیت‏ دوم که عمر اسلام را آشکار کرد حتی از دهان یک سنی مذهب هم مبالغه ‏ای‏ کفرآمیز است،چه برسد از سوی یک نفر شیعی و ملی چون فردوسی.
5- کاربرد واژه عربی بعد در بیت نخستین که نه یک اصطلاح علمی است،نه‏ یک اصطلاح مذهبی است و نه یک واژه نادرست و جز در این محل در هیچ کجای‏ شاهنامه بکار نرفته،در حالی ‏که برابر فارسی آن پس و سپس و از این پس و غیره بیش از هزار بار در شاهنامه آمده است،دلیل بسیار مهمی در الحاقی بودن این قطعه است.
گذشته از این در این چهار بیت دو بار واژه عربی رسول بکار رفته است،د رحالی ‏که‏ در همه شاهنامه شاید این واژه یک یا دو بار آمده باشد و فردوسی همه جا پیمبر و پیغمبر و فرستاده و فرسته بکار برده است.برای نمونه در همین یک قطعه که در ستایش مذهب‏ خود گفته دو بار(بیت های 7 و 9)واژه پیغمبر را بکار برده است و برطبق ضبط نظامی‏ عروضی در چهار مقاله در بیت 14 نیز بجای محمد،پیمبر دارد.آیا واقعا جای تأمل نیست‏ که در همین یک قطعه در بیت هایی که در اصالت آنها جای گمانی نیست دو یا سه بار پیغمبر و پیمبر گفته باشد،ولی تنها در آن چهار بیت که به دلایل دیگر هم مشکوک‏ اند دو بار واژه عربی رسول را بکار برده باشد؟آیا واقعا جای تأمل نیست که در شاهنامه چند هزار بار پس و سپس و از این پس و از آن پس و آنگاه و آنگه و آنگهی و غیره بگوید و یک بار بعد نگوید،ولی در این چهار بیت که به دلایل دیگر هم مشکوک‏ اند،بعد بکار ببرد؟
6- از میان پانزده دستنویس اساس تصحیح نگارنده سه دستنویس این چهار بیت را ندارند.یکی دستنویس قاهره 741(دستنویس دار الکتب قاهره،مورخ 741 هجری،به نشان 6006 س).دیگر دستنویس لندن 891 (دستنویس کتابخانه بریتانیا در لندن،مورخ 891 هجری،به نشان Add.18188).سوم دستنویس‏ استانبول 903(دستنویس کتابخانه طوپقاپوسرای در استانبول،مورخ 903 هجری،به نشانH.1510 ).از آنجا که بیشتر نسخه‏ دارها و کاتبان مانند اکثریت مردم ایران در آن‏ زمان ها دارای مذهب تسنن بوده اند و این قطعه الحاقی نیز از الحاقات قدیم است،بسیاری‏ از کاتبان این قطعه را خود از بر بوده ‏اند و هنگام کتابت اگر در متن اساس آن ها یا در حاشیه کتاب نبوده،خود به متن می‏افزوده‏ اند.با در نظر گرفتن این وضعیت،نبودن این‏ قطعه در سه دستنویس اساس تصحیح نگارنده کم نیست.بویژه نبودن این قطعه در دستنویس های لندن 891 و استانبول 903 دارای اهمیت به سزایی است.چون این دو دستنویس جزو گروه کوچکی از دستنویس های شاهنامه هستند که بسیاری از بیت ها و قطعات و روایات الحاقی را ندارند.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۷ - حکایت:

بنده با نظر جناب عنقا موافق هستم. به نظر میرسد
«کزدحام» صحیح تر باشد که مخفف همان «که از ازدحام» است. خوانش استاد بهرام مشیری نیز نیز با این نظر منطبق است.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۷ - حکایت:

با درود یه همگی فرزانگان
جناب آقای حصاری عزیز درباره معنی تحت اللفضی بیت زیر، کاملا صحیح فرمودن، اما معنی کنایی را بنظرم نادرست برداشت کردن.
نه از مشتری کزدحام مگس
به یک هفته رویش ندیده‌ست کس
یعنی از ازدحام مگس ها، روی این مرد رو نمیتوان دید. این بیت کنایه از کثیف بودن گندم فروش است. چرا که زن در حال شکایت و بدگویی از اوست. مگس پراندن گندم فروش که عیبی نیست برای نخریدن از وی.

نکته ای دیگر اینکه: طبق بعضی نسخ شاه بیت به این صورت آمده:
به بازار گندم فروشان گرای
که او جو فروش است و گندم نمای
یعنی قبل از گندم نمای یک واو دارد. به نظر این حقیر میرسد این ضبط از این بیت، شکل صحیح تری باشد.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱:

با درود خدمت اساتید پاک مغز
در باب بیت آغازین این قسمت، یعنی:
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
برو سالیان انجمن شد هزار
تعبیر جالب شنیدم که در میان گذاشتن آن با شما خالی از لطف نیست. میتوان اینگونه تعبیر کرد که از آنجا که حکومت ظلم و دیکتاتوری، سراسر سختی و دشواری است، پس هر لحظه آن هزار لحظه می نماید. بنابراین شهریاری ضحاک نیز اگرچه چند سال بوده باشد، اما چون هزار سال مینماید. چنان که رضی الدین ارتیمانی میفرماید:
عمر اگر خوش گذرد زندگی خضر کم است
ور به تلخی گذرد نیم نفس بسیار است

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

با درود خدمت اساتید پاک مغز
در باب بیت:
نباشی بس ایمن به بازوی خویش
خورد گاو نادان ز پهلوی خویش
نظر اساتید به شرح زیر است:
جناب‌ دکتر میرجلال‌الدین‌ کزّازی‌، «پهلو» را به‌ معنای‌ دو سوی‌ شکم‌ می‌دانند: «گاوی‌ را می‌کشند و از گوشتش‌ توشه‌ می‌سازند که‌ فربه‌ و چرب‌ پهلو باشد؛ پس‌ گاوی‌ که‌ خویشتن‌ را می‌پرورد و پهلوی‌ نزارش‌ را با خورش‌ بسیار فربه‌ و پروار می‌گرداند، به‌ راستی‌ زمینه‌ مرگ‌ خویش‌ را فراهم‌ می‌آورد.»
جناب بهرام مشیری هم صراحتا (در برنامه تلویزیونی) همین نظر دکتر کزازی رو تایید کرده اند. ضمنا در تایید این معنی، بیتی از مثنوی معنوی عنوان میکنند با این مضمون:
ویدیو این مساله اینجاست:
پیوند به وبگاه بیرونی
(دقیقه 29ویدیو)
تو
نظر دکتر منصور رستگار: «یعنی‌ گاو نادان‌ همه‌ ضربت‌ها و آسیب‌ها را از پهلوی‌ چاق‌ و فربه‌ خود می‌خورد.»
نظر روانشاد دکتر جعفر شعار و جناب‌ دکتر حسن‌ انوری‌: «گاو نادان‌ نمی‌داند که‌ برای‌ بهره‌مندی‌ از گوشت‌ و پهلوی‌ چرب‌ اوست‌ که‌ به‌ او آب‌ و گیاه‌ می‌دهند.»
نظر جناب دکتر عزیزالله جوینی البته چیز دیگری است که بسیار عجیب و بعید مینماید:
گاوان‌ به‌ هنگام‌ جنگ‌ با یکدیگر ابتدا با سر به‌ همدیگر حمله‌ می‌کنند و… آنگاه‌ گاو غالب‌ با دو شاخ‌ خود به‌ پهلوی‌ گاو مغلوب‌ می‌کوبد و…

در انتها بنظر این بنده ناچیز این میرسد نظر جناب کزازی (و سایر اساتید که آن معنی را تایید کرده اند) صحیح است. چند مورد از ابیات شعرای دیگر در این باره به عنوان شاهد، در ادامه آمده:
گاو اگر خسبد وگر چیزی خورد
بهر عید و ذبح خود می پرورد
(مولانا - مثنوی معنوی - دفتر سوم - بخش 187)
تو گاو فربه حرصت به روزه قربان کن
که تا بری به تبرک هلال لاغر عید
(مولانا - دیوان شمس - غزل شماره 925)
خبر ز لذت پهلوی چرب خویشت نیست
شبی چو شمع دربن قحطخانه مهمان باش
(بیدل دهلوی - غزل شماره 1762)
بر دستبرد تیغ قضا دل نهاده ای
پهلوی چرب خویش به قصاب داده ای
(صائب تبریزی -دیوان غزلیات - غزل شمارهٔ 6898)
گاو است خویش پرور از بهر عید قربان
دجال گاو مهدی عید است در قتالش
(صفای اصفهانی)

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

با درود
بنابه نظر استاد بهرام مشیری، در بیت:
یکی بوستان بد در اندر بهشت
به بالای او سرو دهقان نکشت
«در اندر بهشت» نادرست است و «در اردیبهشت» صحیح آن است.
دلیل اول آنکه:
آنچیزی که در مشبه هست باید در مشبه به نیز باید موجود باشد. اگر «در اندر بهشت» صحیح میبود باید گرد آفرید نیز دارای دری میبود که ما قایل شویم که آن در رو به بهشت باز میگردد.
دلیل دوم آنکه «در اردیبهشت» تشبیهی است که حداقل دو مرتبه ی دیگر در شاهنامه آمده:
1) در داستان سیاوش:
به شادی یکی نامه پاسخ نوشت
چو تازه بهاری در اردیبهشت
2) در انتهای شاهنامه و در بخش پادشاهی یزدگرد:
پر از گوهر نابسود افسرش
ز دیبای چینی فروزان برش
بهاریست گویی در اردیبهشت
به بالای او سرو دهقان نکشت

که بسیار به بیت مورد بحث نزدیک است.
البته مورد دیگری نیز هست که مربوط به داستان فریدون است البته گویا در متن شاهنامه ی گنجور وجود ندارد. و آن در داستان فریدون است:
3) بهاریست خرم در اردیبهشت
همه خاک عنبر همه زر خشت

باعث خوشحالی خواهد بود اساتید عزیز در اینباره نظر دهند.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸:

با درود خدمت اساتید پاک مغز
در باب ابیات:
بشد پیش سهراب رزم‌آزمای
بر اسپش ندیدم فزون زان به پا
که بر هم زند مژه را جنگ‌جوی
گراید ز بینی سوی مغز بوی
یعنی وقتی هجیر به جنگ سهراب رفت، به محض اینکه به سهراب نزدیک شد، روی زین نماند. به همان سرعت و کوتاه مدتی از زین افکنده شد. به همان کوتاهی که فردی مژه بر هم زند یا به همان سرعتی که بو از بینی کسی به مغز وی رسد.

در مصرع:
گراید ز بینی سوی مغز بوی
دو نوع خوانش هست:
1) گر آید
2) گِراید
استاد بهرام مشیری در این باب گِراید را توصیه کرده اند. گراییدن در معنی تمایل داشتن و شدن. چنانکه داریم:
به بازار گندم فروشان گرای
که این جو فروشی است گندم نمای
البته اگر ما «گر» را به معنی «یا» فرض کنیم باز هم صحیح به نظر میرسد و همین معنی استنباط میگردد. اگرچه باید دقت داشت واژه ی «وگر» در شاهنامه 297 بار به کار رفته که از این بین فقط حدود 10 - 12 بار آن به معنی «یا» است. از جمله این موارد، این بیت معروف است:
به دل گفت بهمن که این رستم است
وگر آفتاب سپیده دم است
درود بر شما

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸:

جناب سیل آبادی عزیز، از آنجا که در شاهنامه حکیم توس، آغاز تمام نامه ها به نام ایزد است؛ به نظر میرسد همان «نخست آفرین کرد بر کردگار» صحیح باشد.
متاسفانه در برخی ابیات به تصحیح استاد گرانقدر، جناب خالقی مطلق هم به این نکته توجه نشده است.

 

۱
۲
sunny dark_mode