گنجور

حاشیه‌گذاری‌های nabavar

nabavar

تاریخ پیوستن: ۴م خرداد ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۱٬۰۰۱


nabavar در ‫۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۲ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۲:

فاطمه بانو ” سام گرامی“

یکی بنده تازانهٔ شاه را

ببرد و بیاراست درگاه را

سپه را ز سالار گردنکشان

جز از تازیانه نبودی نشان

چو دیدی کسی شاخ شیب دراز

دوان پیش رفتی و بردی نماز:

خیمه ی شاه را از دیگر سپاهیان با تازیانه ی شاه متمایز میکردند.  یکی از پیشکاران تازیانه شاه را به سردرِ خیمه آویخت تا سپاهیان بدانند که بارگاه شاه کدام است،چون نشانه ی دیگری نبود که استراحتگاه  شاه را از دیگر سپاهیان تمیز بدهند ، و هر که این تازیانه ی عاج نشان را با دنباله ی بلند آن می دید  جلو میدوید و بر درگاه شاه سجده می کرد

nabavar در ‫۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۷ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۲:

فاطمه بانو ” سام گرامی “

همی آب گردد ز داد تو شیر:

دل شیر از  نعره ی تو به لرزه در می آید

nabavar در ‫۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۱ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

فاطمه بانو ” سام گرامی “

اگر چه سفره تو از نوازش اش خالیست      هنوزبوی خوش اش در سرای دل باقیست   ،،،،،،،،

 

 

nabavar در ‫۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۲ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

فاطمه بانو

بماندند پیران ابی پای و پر

بشد آلت ورزش و ساز و بر

به نظر میرسد منظورش اینست که : همه رفته بودند فقط پیرهای  بی دست وپا مانده بودند،  پهلوانان و آنانکه زورمند و قدرتمند بودند رفتند و ساز و برگ زورمندی هم  برچیده شد.

“ بر ” باید برگ باشد که به مناسبت شعر”  بر “ بکار رفته.

nabavar در ‫۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

فاطمه بانو

که یزدان ورا یار به اندازه باد

غم و مرگ و سختی بر و تازه باد

گویا می گوید: خداوند تا آنجا  یاری کند تا او همیشه با غم و مرگ و سختی روبرو باشد و درگیر

nabavar در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۴ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۵:

فاطمه بانو

یکی کاروان‌خانه بود و سرای

کزان خانه بیرون نبودیش جای

ز در و ز یاقوت و هر گوهری

ز هر بدره‌ای بر سرش افسری

به نگاه من میگوید:

هر گوهری درآن خانه بود ”  کزان خانه بیرون نبودیش جای “ که جای دیگری یافت نمیشد

nabavar در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۷ در پاسخ به شایان کریمی دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۰:

شایان گرامی

شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده بود

آسمان از صبح محشر دفتری وا کرده بود

به نظر می رسد می گوید:

آه سردِ دل ” ناله ها و گلایه های دل“ به عرش نمی رسید چون در آسمان غوغایی همچون روز محشر به پا بود

شاد زی پایدار

 

nabavar در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۳ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

فاطمه بانو

به نظر من

همه میخکوب و بی حرکت ماندند و واکنشی نشان ندادن

nabavar در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۰ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۹:

فاطمه بانو،

دژم سازگشتن. [ دُ ژَ / دِ ژَ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) خشمناک و بددل و بداندیش شدن. تیره دل گشتن :
چو بشنید بهرام ازو بازگشت
برآشفت و با او دژم ساز گشت.

فردوس

|| تیرگی گرفتن. تیره شدن ساز کردن :
چو خورشید تابان دژم ساز گشت
ز نخجیرگه تنگدل بازگشت.

nabavar در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۱ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۵ - حکایت روزه در حال طفولیت:

 سپاس

هر دو معنا درست است:

هم در زمان کودکیِ من

و هم به کودکی در من

nabavar در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۵۲ در پاسخ به احمد خرم‌آبادی‌زاد دربارهٔ سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۵ - غزل:

شاید چنین بود وزن بهتری داشت:

ندانم تا  به کِی عمر گرامی

چنین تو در سفر فرسوده مانی

گویا شاعر قافیه را تنها ” ی “ انتهایی بیت ها  دانسته

nabavar در ‫۸ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳:

دوستی


در چشم تیزبینان ، کار جهان چنین است
روزی اگر بخندی ، رو‍ز دگر غمین است
رودی نگر جهان را ، موج بلاست هر سو
گر تو شنا ندانی، صد فتنه در کمین است
گلزار آرزوهاست، این باغ پُر گُل عمر 
گه خار می گزد دست، گه بوی یاسمین است
روزی به خاک ذلت ، روزی به اوج باشی
گاهی رَوَد به تلخی، گاهی چو انگبین است
دستت نمی رسد گر، غم از دلی زدودن
همراه و همدلی کن،گر بوسه بر جبین است
خوش باش و خوشدلی کن، با دوستان همدل
دریاب لحظه هارا ، با آن،  که نازنین است
همچون نسیم صبح است، رخسار دوست دیدن
با دوست همنشینی ، وه وه چه دلنشین است
در بزم دوستان و در محفل عزیزان
بوی بهار خیزد، نوروز و فرودین است
بر شاخسار هستی ، مهر است و عشق و مستی
بر چین ” نیا “ به شادی، این بهترین گُزین است

nabavar در ‫۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۸ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۵:

فاطمه بانو

با درودی و سلامی

همی برشکافید پرشان به تیر

بدین سان زند مرد نخچیرگیر

به یک سوزن این زان فزون‌تر نبود

همان تیر زین تیر برتر نبود

برفت و بدید آنک بد نامدار

به یک موی‌بر بود زخم سوار

برداشت من ازین ابیات :   پرهای آنها را با تیر شکافت، که چنین است رسم شکارچیان ماهر.

تمام تیر هایی که انداخت « در هدفگیری » حتا یک سوزن هم فاصله نداشتند یعنی تیر دوم دقیقاً همان جا فرود آمد که تیر اول. هیچکدام با دیگری از نظر نقطه ی فرود تفاوتی نداشت.

و بیت سوم : تیر انداز نامداری رفت و تجسس کرد و دید  زخمهای تیر انداز همه  در یک محل  خورده بود.« مویی زده بود»

شاد زی پایدار

nabavar در ‫۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۵ - حکایت روزه در حال طفولیت:

دگر دستها تا به مرفق بشوی

ز تسبیح و ذکر آنچه دانی بگوی

دگر مسح سر، بعد از آن غسل پای

همین است و ختمش به نام خدای

این دو بیت  نشان  سنی بودن سعدی ست

چون سُنیان از مچ دست تا آرنج را می شویند و پاها را غسل میدهند« کاملاً می شویند» ولی شیعیان از آرنج، رو به مچ میشویند  و پا را  مسح  می کشند.

گویا در سرمای زمستان و یخبندان حوض شستشوی پا زجر آور بوده و شیعیان به مسح کشیدن رضایت داده اند.

 

nabavar در ‫۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۷ در پاسخ به سید حسین اخوان بهابادی دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۵ - حکایت روزه در حال طفولیت:

جناب پهبادی

درم = مرا  در

به طفلی درم یعنی در طفلیِ «کودکیِ» من

در، اینجا به معنای زمان است و میم به معنای من و مرا

توضیح بیشتر می خواهید به دیده ی منت

nabavar در ‫۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۹ در پاسخ به mohammad garkani دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۵:

محمد جان

من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم

رحم آر و مکن طاقم من خانه نمی‌دانم

با تعبیر و نگرش شما در مورد طاق موافقم که با نیم بیت نخست همخوانی دارد.

خوب و خوش باشی پایدار

nabavar در ‫۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۶ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

درود بابک جان

باشد

تو در دلال خویش و من اندر ضلال خویش.

ولی خوردن ” خورد “ را در کارد یا چاقو خوردن نیز به کار می برند.

خورَد یعنی چاقو می خورَد.

با پوزش از الم شنگه و قشقرق به پا کردنم.

شاد زی پایدار

nabavar در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۶ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

گرامی بابک

خورد گاو، نادان از پهلوی خویش غلط است

خورد گاو نادان ز پهلوی خویش

می بینم که شعر حکیم طوس  را از وزن بیرون آوردی.

nabavar در ‫۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

خورد گاو نادان ز پهلوی خویش

یکبار دیگر معنی این بیت را درین آدرس

ببینید چگونه گاو از پهلو کارد می خورد تا از خفگی خلاص شود

پیوند به وبگاه بیرونی

nabavar در ‫۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۱ در پاسخ به ali barani دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

گرامی  علی بارانی

زدوده سنان آنگهی درربود

به معنای : نیزه ی صیقلی  و برّاق را برق آسا به دست گرفت .

زدوده=صیقلی

سنان = نیزه

شاد زی پایدار

۱
۲
۳
۴
۵۱