گنجور

حاشیه‌گذاری‌های دکتر صحافیان

دکتر صحافیان 🌐


دکتر صحافیان در ‫۴ روز قبل، شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:

ای باد صبا! بوی خوشی از کوی معشوق برایم بیاور! در غم عشق زار و بیمار شده‌ام، آسودگی جان می‌خواهم(در تب و تاب عشق به باد صبا متوسل می‌شود)
۲- دل بی‌بهره ما، این سکه تقلبی را اکسیر کامیابی بزن! حتی نشانه‌ای از خاک کویش(کیمیای جان)برایم بیاور!
۳- در آنجا که دل در کمین نگاه اوست و جنگی میان من و دل برخاسته(ایهام: جنگ زاهدانه: منع نگاه- جنگ عاشقانه: چرا به یک نگاه از دست رفتم) از کرشمه ابرویش، تیر و کمانی(جناس کمین و کمان) برایم بیاور( بر خود زنم یا زاهد)
۴- در غریبی، فراق و غم عشق پیر شده‌ام، ساغر (واج آرایی "غ" برای غم) شراب از دست جوانی زیبا می‌خواهم!
۵- دو سه ساغر هم به منکران عشقم بچشان، اگر نخواستند، فوری برای خودم بیاور!
۶- ای ساقی! عشرت و کام‌جویی امروز را به فردا حواله نکن، یا از دیوان سرنوشت امان نامه‌ای بیاور(تا فردا زنده‌ام)
۷-دیشب بی‌اختیار و سرمست شدم، که حافظ می‌گفت:ای باد صبا! بوی خوشی از کوی معشوق برایم بیاور!(ردالمطلع- هم قافیه کردن فلانی و روانی مزید علیه فلان و روان با بقیه کلمات که یاء وحدت دارند)
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

دکتر صحافیان در ‫۶ روز قبل، پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:

ای باد صبا دریغ نکن و گذری به منزل معشوق کن و خبری از او به این عاشق بی‌دل برسان!
۲- ای گل! اکنون که با نهایت کامیابی، شکوفا شده‌ای نسیم وصلی برای پرنده عاشق سحری بفرست!
۳- آنگاه که چون هلال بودی همراه عشق تو بودم، اینک که ماه کاملی( تعبیر دیگری از شکوفایی) نگاهت را از من دریغ نکن!
۴- جهان و هر آنچه در اوست آسان و ناچیز است، همین را از آگاهان عشقت دریغ نکن!
۵- آری اکنون که لبانت از شیرینی چون چشمه قند است، سخن بگو و این شهد و شکر را از طوطی عاشق، که لب به زببایی‌هایت گشوده دریغ نکن!
۶- شاعر بزرگی‌های تو را در سراسر جهان پراکنده می‌کند از او مقرری و توشه سفر دریغ نکن( چرخش شاعر در این دو بیت از ستایش معشوق به پادشاه، گرچه خود معشوق نیز می‌تواند مراد باشد و وظیفه، زاد، سیم و زر ایهام به برخورداری از زیبایی او باشد)
۷- اگر خواهان نام نیک هستی، جان کلام این است که در ازای سخن طلا و نقره بپردازی!
۸- آری غبار غم رفتنی است و حال خوش برقرار خواهد شد، تو از آب چشمانت برای فرونشاندن این غبار دریغ نکن!
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

دکتر صحافیان در ‫۱۸ روز قبل، شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:

عید فطر با پایان فصل گل مقارن شده است و دوستان چشم به راه حال خوش‌اند، ای ساقی! در ماه نو به شگون دیدار چهره شاه، شراب بیاور!(ایهام: چهره شاه ماه است- دیدار این چهره عید فطر را می‌آورد"قالت ما هذا و نحن صیام/قلت وجهک بدر والصیام بعدها حرام. معشوقه:این افطار چیست در حالی که ما همه روزه‌ایم گفتم: چهره‌ات ماه عید است و روزه پس از آن حرام)
۲- پس از پایان فصل گل به کلی از حال خوش دل کنده بودم، ولی همت و شوق روزه‌داران اثر نیکو بخشید.
۳- میوه حال خوشم، دل نبستن به جهان و در پی مستی حال خوش بودن است. آری مستی را از جام و دل نبستن را از گذرا بودن پادشاهی جمشید جویا شو!( لف و نشر مشوش- خانلری: ز مستی سوال کن)
۴- جز جانم نقد دیگری ندارم، شراب کجاست تا افزون بر جانم نثار ساقی و کرشمه‌هایش کنم.
۵- اکنون به دولتی با شکوه رسیده‌ام در کنار پادشاهی بخشنده، خداوندا از گزند چشم بد زمانه برایم پایدار نگاه دار!
۶- با شعر من شراب بنوش که جام گوهر نشان تو با شعر من که چون مروارید شاهانه است، زیبایی مضاعف می‌گیرد.
۷- اگر سحری نخوردیم چه اشکالی دارد، شراب صبحگاهی بیاور! مشتاقان معشوق، با شراب افطار می‌کنند( این بیت در خانلری نیست)
۸- آنگاه که چون تو بخشنده‌ای پرده‌پوشی کند، دلمان را که چون سکه‌ای بی‌بهاست مورد بخشش قرار ده!
۹- آری می‌ترسم برایت ای زاهد! که در روز جزا تسبیح شیخ و جامه رند شراب‌خوار، هم‌دوش هم در برابر پرودگار جلو روند.
۱۰- ای حافظ! اکنون که ماه روزه و روزگار گل تمام شده، چاره‌ای جز باده‌نوشی نیست که فرصتی نمانده است(برای حال خوش)
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

دکتر صحافیان در ‫۲۵ روز قبل، شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

ای پرنده شیرین، ای طوطی سخن‌گوی رازهای دلنشین، هیچ‌گاه منقارت از شکر خالی نباد!(پیوسته الهام آور باشی)

۲- پیوسته سرت زنده و سبز و دلت قرین حال خوش، که از زیبایی معشوق نقشی شگرف برایمان آشکار کردی(دریافت‌های زیبا و بی‌نظیر)
۳- گرچه رازها را فروبسته رها کردی، خدایا این معما را برایمان آشکار کن!
۴- از ساغر شراب به روی ما گلابی بزن( در قدیم: گلاب برای دفع سردرد، خواب‌آلودگی و بیهوشی)که در بی‌خبری هستیم و تو دولت بیدارمان هستی!
۵-نوازنده در چه پرده‌ای می‌نوازد؟!که مست و هوشیار جملگی، به رقص آمده‌اند.
۶- چنان این شراب گیراست که گویا ساقی در آن مخدری ریخته است و حریفان عشق شال از سر انداخته و سر به باد داده‌اند.
۷- آب حیات را به اسکندر هدیه نمی‌دهند آری این کار سلوک به قدرت و ثروت میسر نشود(فقط هدیه شوق است)
۸-پس اگر خواهان آب حیاتی، به حال اهل درد گوش بسپار! که بسیار خلاصه و پرمعناست!
۹- معشوق زیبا که چون نگارگری چینی‌هاست(زریاب خویی: بت چینی مجسمه‌های بودا بوده که مسافران چین با خود می‌آورده‌اند، واژه بت با بودا از نظر زبان‌شناسی ارتباط دارد‌.آیینه جام، ۲۵۰)
۱۰- به آنان که در حجاب بی‌خبری‌اند و به خودآگاهی نرسیده، اسرار مستی و حال خوش را بازگو نکن! سخنان زنده کننده را چه نسبتی با نقش دیوار!(مولانا: نام تو حیف است با زندانیان...)
۱۱- به مبارکی پادشاهی منصور(آخرین شاه آل مظفر) حافظ بلند آوازه شد.
۱۲- ارادتمندان را نواخت و بخشش کرد، خدایا او را از آسیب‌های زمانه دور کن!

پیوند به وبگاه بیرونی 
آرامش و پرواز روح

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:

هم نشینان عشرت‌جو، گره زلف معشوق را باز کنید( زیباتر و خوش‌بوتر شود) شبی سرشار حال خوش است که با حکایت دارازی گیسوی یار طولانی‌تر خواهد شد( خانلری: گره زلف- بدین وصله: گره)
۲-محفل حضور و خلوتی است برای انس دل‌ها و دوستان صمیمی جمع‌اند، آیه " و ان یکاد" برای دورباش چشم زخم بخوانید و در را بر نامحرمان ببندید.
۳- موسیقی برآمده از رباب و چنگ(پر کاربرد در محفل عرفانی) با صدای بلند می‌گویند که به این پیغام اهل راز گوش جان بسپارید( واج آرایی حرف ب که با توجه به بسته شدن لب‌ها هنگام ادای آن با راز ارتباط دارد)
۴- سوگند به جان معشوق(در اتصال به معشوق حقیقی دیده می‌شود) اگر به الطاف کارساز حق دل سپارید، غم بر شما چیره نشود و پرده اسرارتان را پاره نخواهد کرد(خانلری: پرده شما)
۵-تفاوت زیادی میان عاشق و معشوق است(از جهت رتبه، شان و جایگاه) چون او بی‌نیازی ورزد شما سراسر نیاز شوید(صفات مرید راستین: سیزدهم نیاز است، باید که در هیچ مقام از دست ندهد و اگرچه در مقام ناز می‌افتد خود را با تکلف با عالم نیاز می‌آورد که نیاز مقام خاص عاشق است و ناز مقام خاص معشوق، مرصادالعباد،۲۶۰)
۶- نخستین پند پیر هم‌نشین این است که از هم‌نشین ناسازگار( ناهم‌سو با هدف سلوک)دوری کنید.
۷- آری هر که دلش در این جمع، زنده به عشق نیست(تولد دوباره نیافته) به فتوای من بر او نماز میت بخوانید( در ارتباط کامل با بیت: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق...غزل۱۱ و از هزاران اندکی زین صوفیند-/باقیان در دولت او می‌زیند -نقل معروف:از هزاران تن یکی تن صوفی‌اند{زنده‌اند} دفتر دوم مثنوی))
۸- و چون حافظ از شما درخواست و خواهشی داشت، به لب شیرین معشوق دلنواز حواله‌اش دهید.
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:

هر کس بوی جان افزای تو را از باد صبا، که پیام‌آور عشق است شنید، سخنی دلنشین دریافت کرده است(خانلری: نفس آشنا)

۲- تو که پادشاه زیبایی هستی، به گدای عشقت نظری بینداز که حکایت شاه و گدا را بسیار شنیده‌ام(ایهام: توجه شاه به گدا- آسیب دیدن شاه از بی‌توجهی به گدا)
۳- مشام جان پاک با شراب خوشبو، به حال خوش می‌آمد، که از زاهد بوی ناخوش ریا شنید (شامه معنوی در اثر پاکی و زلالی جان)
۴-در شگفتم باده فروش، رازی را که عارف و سالک حق به هیچ کس نمی‌گفته، از کجا شنیده است؟!(سلوک هدیه حق است به آنکه بخواهد و تلاش سالک برای لیاقت دریافت این هدیه است.)
۵- ای خدا! محرم رازی نمی‌بینم تا در یک آن، دلم شرح دهد که چه گفت و شنودی در لحظه دریافت و اتصال داشته است.
۶- آری این سزاوار نبود که دل حق‌شناسم از یار غمگسارش سخنی درشت بشنود(ارتباط با بیت۶: مقام خود را بیان نکرده، در نتیجه نادیده گرفته می‌شود)
۷- آری تنها من نیستم که از کوی معشوق بی‌نصیبم، چه کسی است که از باغ زمانه بهره ببرد؟!
۸-ای باده فروش! بیا!( در ارتباط با بیت ۴: بیا تا دلیل آگاهی تو از این راز را بگویم.شرح شوق، ۲۷۳۷)عشق با صدای رسا می‌گوید:هر که حکایت رازهای ما را می‌گوید نیز از ما شنیده است.
۹- فقط امروز نیست که در زیر خرقه، شراب می‌خوریم، پیر میکده بارها شنیده است( خانلری:نه امروز می‌‌کشیم)
۱۰-با موسیقی چنگ نیز شراب می‌خوریم و این کار امروزمان نیست، دیرزمانی است که فلک این صدا را می‌شنود(خانلری: می‌کشیم)
۱۱-آری پند حکیم خیر محض و مبارک است، بر آنکه از جان پذیرای آن باشد( خانلری: عین صواب-محض خیر- فرخنده بخت آنکه)
۱۲- حافظ! دعا کردن(ایهام: برای خود یا معشوق) وظیفه توست.توجهی به این که او( ایهام : خداوند یا معشوق)می‌شنود یا نه نداشته باش!( مولانا: ای اخی دست از دعا کردن مدار/با اجابت یا رد اویت چه کار؟)
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:

بیا که پرچم پیروز پادشاه برفراز شده و مژده گشایش و حال خوش به ماه و خورشید رسیده است(ایهام منصور: آخرین پادشاه خاندان مظفر)

۲- سعادت و نیک‌بختی از پیروزی که چون دختری زیباست پرده برگرفته و نهایت دادگری به فریاد ستمدیدگان رسیده است.
۳-آری اکنون فلک با خوش‌دلی چرخ می‌زند، که معشوق(یا پادشاه) آمده است.
۴- کاروان‌های دل و دانش اکنون از راه‌زنان( مدعیان- آنان که حال خوش را به هم می‌زنند)آرام هستند، که راه‌شناس و پیشوای دل(معشوق) آمده است.
۵-یوسف، که حکمران مصر در سرنوشت او بود بر خلاف میل برادران حسودش، از چاه بالا آمد و به اوج فلک ماه نشست.
۶- کجاست پشمینه‌پوش دجال گونه، دروغگو و کافر(ایهام به تیمور لنگ)، پیامش ده که مهدی(ایهام: حضرت مهدی عج- منجی آخرالزمان که اهل سنت هم معتقدند-پادشاهی به نام مهدی) یاری‌دهنده دین آمده است(خانلری:دجال کیش)
۷-ای باد صبا! تو بگو که در این اندوه عشق بر دل سوزان و آه کشم، چه رسیده است؟!
۸- آری از اشتیاق چهره ماهت به این عاشق فراق‌آموخته، همان رسید که از آتش به برگ کاه می‌رسد(خانلری: به روی کاه)
۹- اگر می‌خواهی چون حافظ شایسته و پذیرفته درگاه معشوق شوی، به خواب نرو و پیوسته در دعای سحر و درس پگاه باش!(الهامات صبح از سحرخیزی است)
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۹ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:

ابر بهاری در برابرم آشکار شده و باد فرح افزای نوروزی می‌وزد، پولی برای شراب می‌خواهم و نوازنده‌ای خوش، کیست که تقبل کند؟(آذار، آدار و آزار: ششمین ماه سریانی مطابق ماه مارس- رسید یا ببود در قدیم: عهده‌دار شدن حساب بدهی یا حساب یک نفر)
۲-زیبارویان رخ‌نمایی می‌کنند و من شرمنده تهی‌دستی‌ام، آری بار عشق این‌گونه کشیدن بسی دشوار است، اما باید کشید( عشق در لایه زیرین زندگی و جریان حال خوش است و مفلسی در لایه رویین)
۳-قحطی سخاوت است، نباید آبروی خود را بفروشیم، گل و شراب را در ازای فروش خرقه می‌خریم(طنز:هم خرقه ریایی دیگر نیست و هم اسباب حال خوش فراهم)
۴- امید است به یمن اقبال خوشم، گشایشی رسد چرا که من در سحر و هنگام سپیده صبح از خداوند درخواست می‌کردم.
۵- آری گل نیز چنان سرمست و با هزاران خنده بر لب به بوستان آمده، گویا از گوشه‌ای بوی سخاوت کریمان را شنیده است.
۶-با این سرمستی بهاری اگر در عالم رندی و بدنامی جامه دریده‌ایم، چیزی نیست، اما جامه‌ای هم در خوش‌نامی باید درید(مثلی بوده در قدیم به معنای به یادگار نهادن نام نیک)
۷- زیبایی‌ها و ظرافت‌های لب شیرینت را چه کسی بهتر از من گفته است؟ در عین‌حال این ستم که از گیسوان زیبایت کشیده‌ام که کشید؟!(خانلری: این لطافت)
۸- آری دادگری پادشاه اگر جویای بیچارگان عشق نشود، عاشقان گوشه‌نشین باید از آسایش طمع ببرند.
۹- نمی‌دانم که بود تیر عاشق‌کش بر حافظ زد، که هنوز از شعر با طراوتش خون می‌چکد.
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:

دوستان، هم‌نشین شبانه خود را از یاد نبرید و از حق خدمت بی‌ادعایم یاد کنید.

۲- در لحظه سرخوشی، با موسیقی چنگ و چغانه( قانون) از آه و ناله عاشقان یاد کنید( خانلری: راه ناله- صوت نغمه)
۳-آنگاه که لطافت شراب در چهره زیبای ساقی جلوه‌گر شد، از عاشقان با شعر و ترانه یاد کنید.
۴- چون دست امید را در کمر مراد و کامیابی انداختید(استعاره دست و کمر)، در وسط این حال خوش از پیمان عاشقانه ما یاد کنید.
۵- اکنون که غم‌خوار وفاداران نیستید، از بی‌وفایی گردش روزگار یاد کنید.
۶- اگرچه اسب زردرنگ اقبالتان سرکشی می‌کند، از همراهان قدیم با سر تازیانه یاد کنید(اشاره سر تازیانه: بخشش- ایهام به آتش گرفتن تازیانه در دست یوسف از آه عاشقانه زلیخا)
۷- ای بزرگان که ساکن صدر و جلالت پادشاه(ایهام: حضرت حق) هستید، از روی حافظ که پیوسته خاک‌سای این آستان بود یاد کنید.
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:

مژده طراوت بهار آمد و سبزه رویید، اگر مقرری برسد صرف گل و شراب خواهم کرد(نبیذ: شراب خرما-آب است و نبیذ است/عصارات زبیب است/سمیه رو سپیذ است.صفا، تاریخ ادبیات ۱، ۱۴۸)

۲- چهچهه پرندگان می‌شنوم، صراحی مرغابی شکل کجاست؟ فریاد عشق از بلبل بلند شد، نقاب چهره گل زیبا را که برداشت؟
۳- آنکه سیب زنخدان معشوق نچشیده(یا انتخاب نکرده)، کجا ذوق میوه‌های بهشتی دارد؟!
۴- از اندوه عشق شکوه نکن، که در وادی پر نشیب طلب، بی‌رنج به راحتی نخواهی رسید!
۵- و اکنون از چهره گلگون این ساقی، گلی بچین( بوسه یا نگاه) که بر چهره باغ بنفشه چون خط سبز گونه، روییده است.
۶- ناز و کرشمه ساقی چنان دلم را برده است که میل گفت‌وشنود با کس دیگری ندارم.
۷- این خرقه را که با شراب هم گلگون شده خواهم سوزاند همانند گل که در آتش خویش می‌سوزد، چرا که پیر میکده آن را در ازای جرعه‌ای شراب هم نمی‌خرد.( خرقه آلوده به زهد ریایی و ادعاست)
۸- بهار سپری می‌شود ای شاه دادگستر! مرا دریاب که هنوز حافظ شراب نچشیده. (ایهام: درخواست از حق در بهار برای حالات عرفانی)
نسخه خانلری: بیت آخر را ندارد ولی ۵ بیت اضافه دارد:
عجایب ره عشق ای رفیق بسیار است
ز پیش آهوی این دشت شیر نر بدوید
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که گم شد آنکه در این ره به رهبری نرسید ...(بهترین شاهد برای نیاز به پیر و رهبر، خواه به صورت موجود بشری، یا قلبی و درونی و یا در مفهوم عام مثل کوکب هدایت، طایر قدسی و ... شرح شوق، ۲۶۶۳)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:

جهان ابروی عروس عید را با هلال ماه رنگ کرده است، آری هلال عید را در ابروی زیبای معشوق باید نظاره کنیم!
۲-چون معشوقم دوباره ابروانش را رنگ کند، از درد عشق قامتم همانند پشت هلال می‌شکند.
۳-نسیم سبزه گونه‌هایت بامداد از چمن عبور کرد و گل همانند صبح گریبان چاک داد.( تشبیه:صبح گریبان سفید سحر است)
۴- در ازل( زمان صفر)آنگاه که گل وجودم را با گلاب و شراب می‌آمیختند، نه چنگ و رباب(آلات موسیقی) و نه شراب و عود بود.
۵- بیا تا اندوه دلتنگی را با تو بگویم! بی تو انگیزه‌ای برای گفتگو نیست.
۶- قیمت دیدارت اگر جانم باشد هم خریدارم! زیرا تاجر خبره، جنس عالی را به هر قیمتی می‌خرد.
۷- وقتی در شب موهایت، ماه زیبای چهره‌ات را دیدم، شب هم برایم چون روز روشن می‌شد.
۸- جانم به لب آمده اما هنوز از تو کام نگرفتم، آری امید تمام شده ولی طلب و شوق من پابرجاست( نهایت خواستن- بهترین وصف برای وادی طلب)
۹- آری حافظ از شوق روی زیبایت چند جمله‌ای نوشته است، از شعرش چیزی بخوان و چون مروارید آویزه گوش کن!(تواضع در مصراع اول و مفاخره در مصراع دوم)
این غزل در خانلری نیست.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

در فراقت نفسم بریده شد ولی از زیبایی‌ات کام نگرفتم، فریاد که بخت من بیدار نمی‌شود.

۲- آری نسیم صبا از خاک کوی تو، غباری آورده که آب حیات در پیشم بی‌مقدار است( خیال خوشت شوق جاودانه من است)
۳- تا قامت موزون تو را در آغوش نگیرم، نهال کامروایی‌ام به بار نمی‌نشیند.
۴- مگر با چهره زیبایت دلم، خوش شود وگرنه به هیچ‌گونه دیگر کار عشق جلو نمی‌رود.
۵-تا دلم زیبایی گیسوان سیاهت را دید، مقیمش شد(ایهام سواد: سیاهی شهر) از این دل غریب رنج کشیده دیگر خبری نخواهد آمد.
۶-از کمان راستی و زلالی عشق، هزار تیر دعا رها کرده‌ام. چه فایده! یکی هم به اجابت نمی‌نشیند.
۷-با نسیم سحرگاهی، بسیار حکایت دلتنگی عشق داشتم، ولی شب سیاه بختم، سحر ندارد!
۸- تمام عمرم در خیال شیرین دیدارت سپری شد، چه مشتاق گیسوان سیاهت بودم ولی این بلای شیرین به سرم نمی‌آید.(ایهام تضاد: بلای فراق پایان نمی‌پذیرد)
۹- آری دل حافظ چنان رنجور بی‌وفایی همه شده است که از حلقه گیسوان زیبایت بیرون نمی‌آید و مقیم آن شده(حسن تعلیل برای بیت ۵)
نسخه خانلری: دو غزل است همراه با ۵ بیت اضافه که دو بیت ابتدای دو غزل شبیه هم است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:

اگر آن پرنده ماورایی همراه با دریافت‌های شیرین به پیشم آید، در هنگام پیری عمر دوباره خواهم یافت(ایهام عمر: معشوق)
۲- امید واثق دارم که با این اشک پیوسته چون باران( شوق و تمرکز مداوم) معشوق که چون روشنایی و برق سعادتمندی‌ام بود بازگردد( تناسب برق و باران)
۳- از خدا می‌خواهم که معشوقم که خاک پاهایش تاج پادشاهی و کامرانی‌ام بود دوباره به پیشم آید(دوباره تاج‌گزاری کنم)
۴- چنان شوقش پیچیده در جان که با عزیزترین یارانم به دنبالش خواهم رفت، تا جایی که اگر خودم برنگردم خبر از بین رفتنم در این شوق به شما برسد( خانلری: رفت و به یاران عزیز- واو معیت)
۵- آری مشتاقانه چنین خواهم کرد، جواهر ارزشمند جان اگر به پای معشوق ریخته نشود، به چه کار دیگری می‌آید؟!
۶-و در پایان اگر معشوق ماه دیدارم برگردد، بر بلندای سعادتمندی و خوشبختی بر طبل پادشاهی نو خواهم زد.( حال خوش یا همان بازگشت معشوق همه چیز حافظ است)
۷- اما مانع این وصول، نوای چنگ و خوای شیرین صبحگاهی است، ولی اگر آه سحرگاهم را دریافت کند حتما به پیشم می‌آید(خانلری: غلغل گل گشت-جوشش و شکفتگی گل)
۸- بی‌تابانه آرزوی دیدار این شاه‌معشوق را دارم ای حافظ! همت کن، دعا کن که به سلامت پیشم برگردد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:

خوشا روزگار مبارکی که معشوقم دوباره به پیشم آید، آری او غمگسار دردمندان عشق است.
۲-در برابر خیال شاهانه‌اش اسب سیاه و سفید چشم را مهیا کرده‌ام(معشوق همان حال خوش است که با تمرکز جان و مهیا شدن روح باز می‌گردد و این مضمون و شوق بازگشت در ابیات بعد تکرار می‌شود) و از جان امیدوارم که شهسوارم به پیشم آید.
۳- در برابر چنین معشوقی اگر سرم فدا نشود، دیگر به چه کارم خواهد آمد؟!حرفی با سرم ندارم.
۴-چون غبار بر سر راه آمدنش رحل اقامت می‌افکنم، به شوق آنکه از من عبور کند.
۵- آری گمان نکن که آرام شود، دلی که با گیسوان خوش‌بویش پیمان بسته است.
۶- چه ستم‌ها که بلبلان عاشق از زمستان سخت دی کشیدند تا بهار آغاز شود.
۶- از سرنوشت صورتگر و آفریننده این آرزو را دارم که معشوق سروقامت به پیشم آید(بیت ۳ و ۷ اضافه در خانلری: در انتظار خدنگش همی پرد دل صید/ خیال آنکه به رسم شکار بازآید
سرشک من نزند موج بر کنار، چو بحر/ اگر میان وی‌‌ام در کنار بازآید)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

 

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

آنگاه که خورشید شراب از مشرق پیاله طلوع کند از گونه زیبای ساقی که چون باغی دلگشاست، هزار لاله(چهره گل انداخته) بروید(زیباترین مراعات النظیر، خیالی بودن خورشید، مشرق، باغ و لاله- عنصر خیال در ادبیات به زیبایی نقاشی شده است)
۲- چون از چمن زیبایی معشوق، بوی دسته موی یار آید، نسیم، کلاله سنبل را با تمام خوش‌بویی‌اش بر سرش می‌شکند.
۳-آری داستان فراق و شب دردناکش با صد رساله و کتاب نیز بیان کردنی نیست.
۴-رسم این سفره گرد و واژگون فلک همین است که بی‌اندوه فراوان کام را شیرین نمی‌کند(جهان‌بینی ادبیات)
۵-با تلاش خود، به گنجینه کامیابی نتوان رسید و بدون موهبت غیبی به سلوک رسیدن فقط یک خیال خوش است.(تقابل حواله، موهبت معنوی ونواله بهره دنیوی)
۶- آری اگر چون نوح در اندوه طوفان و سیل، شکیبا باشی، گرفتاری تبدیل به کامروایی شود و مراد هزار ساله برآورده شود(ایهام به عمر هزارساله نوح چه عمر هزارساله هم خودش کامی است. شرح شوق، ۲۶۹۶)
۷- ای معشوق شیرین! بویی از زلف تو چون به خاک گور حافظ رسد، از آن خاک صدهزار لاله می‌روید( مفاخره حافظ در مقایسه مطلع و مقطع مشهود است، هزار و صدهزار-اشاره به شهید عشق بودن حافظ)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:

از مغناطیس شوق، دست نمی‌کشم تا به آرزوی جان برسم، یا تنم (کیمیاگری وصال جسمانی را نیز روحانی می‌کند) به دیدار معشوق رسد و یا در راه دشوار عشق جان سپارم( وادی طلب- شوق- گرچه اولین وادی است ولی رکن هفت وادی است)
۲- خاک گورم را هم اگر بگشایی خواهی دید که از آتش عشقش، از کفنم دود برمی‌خیزد.
۳- معشوقم! چهره بگشا تا مردمان شیدا و عاشق شوند و سخن بگو تا همگان فریاد عشق سردهند.
۴- جانم به لب رسیده(ایهام: جان در لب یار است) ولی در حسرتم که کام نگرفته از آن لب شیرین، جان دهم.
۵- در افسوس شیرینی دهان کوچکش جانم در تنگناست! آری کام تهی‌دستان عشق، کی از این دهان، شیربن می‌شود؟!( بیت اضافه در خانلری:بر بوی آنکه در باغ یابد جلا ز رویت/آید نسیم و هر دم گرد چمن برآید)
۶- آری هر جا نام حافظ در گروه عشق‌بازان برده می‌شود، ذکر خیر آن شیربن دهان به میان می‌آید.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

مصمم هستم که تا جایی که می‌توانم کاری کنم که اندوه از میان برخیزد.
۲- دل، حرم و محرم خداست، جای بیگانگان و تعارض آنها نیست دیو چون برخیزد فرشته وارد می‌شود(خانلری: منظر دل- نور حق در دل است و تاریکی‌ها احاطه‌اش کرده‌اند- مصراع دوم ضرب المثل شده در نسخه قدسی و انجوی دوبیت اضافه دارد: بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر...)
۳-هم‌نشینی با پادشاهان و امیران، تاریکی دراز شب یلداست، روشنایی را از خورشید بخواه باشد که بر تو بتابد.
۴-بر آستان امیران ناجوانمرد دنیا، تا کی انتظار می‌کشی که خواجه کی بیرون می‌آید؟!
۵- به جای آن، از درگاه آزادگان روشن‌ضمیر گدایی کن تا به گنج رسی، از یک نگاه مرد حق گمنامی که در راه باشد(بسیار عزیزان پوشیده در این ولایت مقیم‌اند، اگرچه به ستر "اولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری" محتجب‌اند اما آثار و برکات انفاس ایشان سخت بسیار است-اسرار التوحید، ۴۰)
۶-درستکار و بدکار ظاهری دستاورد خود را عرضه کردند تا کدام مورد قبول و منظور حق باشد.
۷- ای بلبل عاشق تو زنده باش، سرانجام باغ سبز می‌شود و گل شکوفا شود.
۸- غافل شدن حافظ در سرای کوچک دنیا جای تعجب نیست، هر که به میخانه دنیا رود بی‌خبر می‌شود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

 

گفتم به اندوه عشقت گرفتارم، گفت: اندوهت پایان می‌یابد.گفتم چون ماه بر من بتاب! گفت اگر ممکن شود(ایهام:اگر ماه طلوع کند)
۲- گفتم از عاشقان سرشار مهرورزی، رسم وفاداری بیاموز! گفت از زیبارویان این کار ساخته نیست(ایهام: مهر با خورشید و تقابل آن با ماه)
۳- گفتم بر تصور اندام زیبایت، چشمم را خواهم بست.گفت: خیالم شبگرد است، از راه دیگری مبتلایت می‌کند.
۴- گفتم که بوی موهایت، گمراه جهانم کرده، گفت اگر نیک بنگری، همین بوی راهنمای توست( زلف نشان کثرت است که به وحدت رهنمون خواهد شد)
۵- گفتم نسیم صبحگاهی را خوش است! گفت خوشایند تو نسیمی است که از محله معشوق بیاید(خانلری: کز باغ حسن خیزد)
۶- گفتم در آرزوی شیرینی دهانت مردیم، گفت: تو پیوسته درگاه دوست باش، او بنده‌پروری را نیک می‌داند.
۷- گفتم پس دل مهربانت کی در اندیشه آشتی است؟ گفت این راز را به کسی نگو تا زمانش برسد(خانلری: تا وقت آن برآید)
۸- گفتم فرصت کامرانی دیدی چگونه پایان یافت؟ گفت چیزی نگو که این غصه هم پایان پذیرد( ایهام در بیت اول و آخر: طنز معشوق در وعده دادن و ناز کردن)
- بهترین غزل در صنعت سوال و جواب، در غزل ۱۹۸ نیز گذشت اما در این غزل گفتگوی زیبا و دلنشین عاشق و معشوق وجود دارد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

دکتر صحافیان در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

گوارای دل عاشقم آن است که به شراب خوشبو مشتاق شود، که از زهد ریایی بوی خیری نمی‌آید.

۲- اگر همه عالم از عشق بازدارندم من کاری می‌کنم که صاحب اختیارم می‌فرماید(خانلری: همه گو منع عشق،کنند-ایهام: خداوند و معشوق)
۳- در این گرداب از ریزش آبشار سخاوتنندی ناامید نباش، که خوی کریمانه او هم گناهت را می‌بخشد و هم دلسوزی‌ات کند.
۴- دل سرگشته مقیم حلقه ذکر شده به این امید که حلقه موهای یار را باز کند(فرق میان تفکر و تذکر آن است که تفکر، جستن است و تذکر، یافتن.تذکر سه چیز است: به گوش ترس‌ندای وعید شنیدن، به چشم به وعده دوست نگریستن و به زبان نیازمندی منت را اجابت کردن. صد میدان خواجه عبدالله، ۳۴)
۵- تو که زیبایی خدادادی داری و اقبال بلند، چه نیاز به آرایش و آرایشگر!
۶- و اینک که چمن آراسته و هوا جان افزا و شراب خالص مهیاست، هیچ‌چیز جز دل خوش بایسته نیست.
۷- جهان و کام‌بخشی‌اش چون عروسی زیباست ولی بهوش باش که به عقد کسی در نمی‌آید( تنها فریبت می‌دهد)
۸- با زاری گفتم زیباروی من! چه می‌شود عاشق دل‌خسته‌ای از لبان شکرینت آسوده شود؟!
۹- با خنده پاسخ داد: حافظا! مپسند که بوسه‌ات صورت ماه را بیالاید(و مبصر البدر لا یدعوه للقبل: بیننده ماه، او را به بوسه نمی‌خواند.از کوچه رندان، ۲۱۶)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

سعادت یاری نمی‌دهد و نشانه‌ای از دهان شیرینش نمی‌آورد و پادشاهی‌ اقبال خبری از این راز نهان( ایهام: کوچکی دهان)نمی‌دهد.

۲- برای یک بوسه شکرینش جان می‌دهم، جانم را می‌گیرد ولی از بوسه خبری نیست( خانلری: اینم نمی‌ستاند)
۳- در سوز این جدایی مردم، ولی به درون پرده راه نیست. یا راهی هست و پرده‌دار نشانم نمی‌دهد.( خانلری: مردم ز اشتیاق)
۴- نسیم صبا موهای خوش‌بویش را می‌کشد، اما زمانه بی‌مقدار را ببین که حتی به اندازه باد( که هیچ است)مجال دریافت زیبایی‌اش را نمی‌دهد.
۵-پیوسته چون پرگار در اطرافش می‌چرخم ولی چرخ زمانه، میان راهم نمی‌‌دهد تا چون نقطه نزدیک کانونش باشم.(خانلری: چو پرگار می‌روم)
۶- شیرینی دبدارش با شکیبایی حاصل می‌شود ولی زمانه بی‌وفا این پیمان را هم می‌شکند و فرصت دیدار نمی‌دهد.
۷- اکنون ناامید از هر راهی، گفتم به خواب روم و چهره زیبایش را ببینم ولی حافظ با این آه و ناله عاشقانه‌اش امانم را بریده است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

۱
۲
۳
۲۱