گنجور

 
سید حسن غزنوی

ای چشمه آب زندگانی

وی شعله آتش جوانی

ای تابش حسنت آفتابی

وز گردش طاق آسمانی

گر خر گه مه شود منقش

از قوس قزح تو عکس آنی

روی تو چو گلستان بخندد

زیرا که تو نو بهار جانی

جان با سبکی زتو نیاید

آرد برتو همی گرانی

چون طبع حسن ز آب و آتش

سرمایه راحت جهانی

زین روی چو روز کرده خوش

خوش باش که تا ابد بمانی

 
 
 
ناصرخسرو

آن جنگی مرد شایگانی

معروف شده به پاسبانی

در گردنش از عقیق تعویذ

بر سرش کلاه ارغوانی

بر روی نکوش چشم رنگین

[...]

سنایی

ای چشم و چراغ آن جهانی

وی شاهد و شمع آسمانی

خط نو نبشته گرد عارض

منشور جمال جاودانی

بی دیده ز لطف تو بخواند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

عشقست نشان بی نشانی

از خود چو برون شوی بدانی

انوری

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

تا بشنیدم که ناتوانی

دلتنگ شدم چنانکه دانی

گفتم شخصی بدان لطیفی

افسوس بود به ناتوانی

افتاد ز هاتفی به گوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه