گنجور

 
سید حسن غزنوی

ای ز من آزرده یار من گناهی دارمی

یا به جز در سایه زلفت پناهی دارمی

خون دل بر جزع گریان تو دعوی کردمی

کز گذشت لعل خاموشت گواهی دارمی

نیستی رویم سیاه و چشم پر خونم سپید

گر بدین تهمت سپیدی یا سیاهی دارمی

گر دمی آخر ز ناله همچو بربط دل تهی

گر چو نای از دست تو یارای آهی دارمی

ریختی خون مرا هجرت چو تیغ صبحدم

گرنه از تیر سحر گاهی پناهی دارمی

آتش عشق تو بر من آب راندستی به ظلم

گرنه جز درگاه صاحب بارگاهی دارمی