گنجور

 
مجد همگر

بیابیا که شدم درغم تو سودائی

درآ درآ که به جان آمدم ز تنهائی

عجب عجب که برون آمدی به پرسش من

ببین ببین که چه بی طاقتم ز شیدائی

مرو مرو چه سبب زود زود می بروی

بگو بگو که چرا دیر دیر می آئی

بده بده که چه آورده ای به تحفه مرا

بنه بنه بنشین تا دمی برآسائی

نفس نفس زده ام ناله ها ز فرقت تو

زمان زمان شده ام در غم تو سودائی

مجو مجو پس ازین زینهار راه فراق

مکن مکن که کشد کار من به رسوائی

برو برو که چه خوش می روی به شیوه گری

بچم بچم که چه خوش می چمی به رعنائی