تو را گر هست واجب بهر قتل من کمر بستن
مرا ممکن نمیباشد ز رخسارت نظر بستن
چه گویم وصف خط عارضت را؟ چون تو میدانی
نمیآید ز من پیرایه بر دور قمر بستن
توان با رشتهٔ الفت به هم پیوست عالم را
چنان کز رشتهای ممکن بود عقد گهر بستن
در آن معبر، که سائل راست دست از آستین بیرون
بود از بخل قارونی گره بر سیم و زر بستن
چه مینازی بر آن یاری که ننگین میکند نامت؟
ز نادانی بود، دل بر درخت بیثمر بستن
زبان برهان قاطع گر نیارد در بر دشمن
چه دارد برتری از تیغ چوبین بر کمر بستن؟
مرا عار از لباس کهنه نبود، لیک گردون را
چه نذری باشد از این کهنه بر شاخ شجر بستن؟
زدل (صابر) نخواهد کرد بیرون مهر یاران را
کجا ز آیینه میآید بروی خلق در بستن؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگو ناصح که بتوان از رخ جانان نظر بستن
بسی مشکل بود بر روی صاحبخانه در بستن
به از مو نیست دستاری سر ما بیدماغان را
که هر گه واشود بازش نمی یابد بسر بستن
رمق در کس نمی ماند کمر گاهیکه بگشائی
[...]
چو گل با روی خندان صرف کن گر خردهای داری
که دل را تنگ سازد، در گره چون غنچه زر بستن
چو نی باید درین باغ فنا دایم کمربستن
کمر تا می گشایی، بایدت بار سفر بستن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.