گنجور

 
 
 
کلیم

مگو ناصح که بتوان از رخ جانان نظر بستن

بسی مشکل بود بر روی صاحبخانه در بستن

به از مو نیست دستاری سر ما بیدماغان را

که هر گه واشود بازش نمی یابد بسر بستن

رمق در کس نمی ماند کمر گاهیکه بگشائی

[...]

صائب تبریزی

چو گل با روی خندان صرف کن گر خرده‌ای داری

که دل را تنگ سازد، در گره چون غنچه زر بستن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
صابر همدانی

تو را گر هست واجب بهر قتل من کمر بستن

مرا ممکن نمیباشد ز رخسارت نظر بستن

چه گویم وصف خط عارضت را؟ چون تو میدانی

نمیآید ز من پیرایه بر دور قمر بستن

توان با رشتهٔ الفت به هم پیوست عالم را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه