چه باشد تن گر او را جان نباشد
چه باشد جان اگر جانان نباشد
عزیزی چون تو ای یوسف شمایل
نه در مصر و نه در کنعان نباشد
مکش منت ز خضر و آب حیوان
که نامی باقی از حیوان نباشد
کسی کو دست شست از آب حیوان
به غیر از حضرت انسان نباشد
زهی آن عاشق صادق که او را
غم مأیوسی و حرمان نباشد
عروس ملک را قانون جهیز است
عروس با جهیز . . .ـان نباشد
شود ایران بهشت عدن روزی
که در قانون او نقصان نباشد
بیا وصل بتی جو، گر توانی
چه وصلی کش ز پی هجران نباشد
چرا عیسی دمی نشناسی آخر
گرت دردیست کش درمان نباشد
چو خورشید است برهان تو «حاجب »
چه باشد دعوی ار برهان نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سیر گوی بی چوگان نباشد
گناه از گوی سرگردان نباشد
توان نان خورد اگر دندان نباشد
مصیبت آن بود که نان نباشد
دل ما را شکیب از جان نباشد
ور از جان باشد، از جانان نباشد
مرا دشوار ازو باشد صبوری
ز جانان دل صبور آسان نباشد
نباشد ناله عیب از دردمندی
[...]
چه خوش بزمی که جز جانان نباشد
درین محرم بغیر از جان نباشد
دو درج لعل کان در کان نباشد
دو عقد دُر که در عمان نباشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.