جم باز نظر به جام دارد
وین عیش علی الدوام دارد
کس جم نشود از آنکه جمشید
اهریمن نفس رام دارد
زد جم به سپاه شوم ضحاک
گویا، سر انتقام دارد
مال دگران و عصمت خلق
جمشید به خود حرام دارد
چون کشتن زیردست ننگ است
شمشیرش از آن نیام دارد
این کره توسن فلک را
دلدار، به کف لجام دارد
شاه همه دلبران نامی
امروز بگو، چه نام دارد
خرم بود آن خجسته صحرا
کاین آهوی خوش خرام دارد
آن ماه که زهره اش کنیز است
مریخ و زحل غلام دارد
امروز گدای ره نشین بین
در، دهر، چه احتشام دارد
هر صبح نسیم از آن گل روی
بر مغز جهان پیام دارد
زد صلح علم به عالم از آنک
قیوم سر قیام دارد
هر روی نکو، به شهر دیدم
خوبی ز رخ تو وام دارد
«حاجب » ز پی مدام منزل
در کوی مغان مدام دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه نمک تمام دارد
بر سفره کباب خام دارد
هستی که بحق قوام دارد
او نیست، ولیک نام دارد
گر عاشقی این مقام دارد،
تقوای جهان چه نام دارد؟
آن سرو سهی چه نام دارد؟
کان قامت خوش خرام دارد
خلقی متحیرند در وی
تا خود هوس کدام دارد؟
ماهی که به حسن او صنم نیست
[...]
آن کس که به دست، جام دارد
سلطانیِ جَم، مُدام دارد
آبی که خِضِر حیات از او یافت
در میکده جو، که جام دارد
سررشتهٔ جان، به جام بگذار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.