گنجور

 
حاجب شیرازی

ای تذرو خوش خرام ای طوطی شکرشکن

طاوس باغ بهشتی آهوی دشت ختن

با لب لعل و در دندان تو بس کاسد است

هر چه لعل اندر بدخشان هر چه در اندر عدن

طفل هنگام سخن نام تو آرد بر زبان

پیر در نزع روان اسم تو دارد در دهن

صنعت حق را نباید کم نمودن یا فزون

صورتی کی می توانی بهتر از وی ساختن

ناقص العقل است هر کس کرد ناقص صنع حق

از نواقص خویش را باید مبرا ساختن

نقش نقاش طبیعت را تصرف باطل است

صنع صانع را نباید پشت سر انداختن

پاکبازی رسم عشاق است و باید از نخست

در قمار عشق دین ومال و جان را باختن

در مقام هست مطلق نیست باید بود از آنک

نیست را نتوان ز روی عمد هست انگاشتن

«حاجبا» بودی مدرس مدرس ادریس را

بی‌سواد محض نتوان خویش را پنداشتن

 
 
 
عنصری

شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن

سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان

ناصرخسرو

ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن

خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن

همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون

نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن

راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو

[...]

ازرقی هروی

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من

سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن

سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه

در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن

نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام

[...]

منوچهری

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

قطران تبریزی

ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن

روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن

مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق

سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن

از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه