گنجور

 
حاجب شیرازی

در دو عالم جلوه گر نور رخ یاراست و بس

جمله اشیاء تجلی گاه دلدار است و بس

سینه سیناست، عالم نور حق طالع در اوست

هر که را بینم چو موسی محو دیدار است و بس

معنی قرآن بود مکتوم اندر با، بسم

نقطه فی تحتها خال لب یار است و بس

دوش از پیر مغان پرسیدم از سر وجود

گفت ازخم پرس کو دانای اسرار است و بس

عارفان مست می دیدار و ما مست وصال

در میان جمع امشب شمع هشیار است و بس

یوسف معنی برآمد بر سر بازارها

هر کجا بینم هیاهوی خریدار است وبس

هر کسی آثار نیکوئی در این عالم نهاد

شعر شورانگیز ما فرخنده آثار است و بس

«حاجب » از مستی اناالحق می زند منصور وار

چاره دیوانه بی‌باک را دار است و بس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode