شورچه شرابی ست که بر سر زده ای باز
جامی مگر از بادهٔ اخگر زده ای باز
ساغر زده رسوا شود از خفتگی چشم
از چشم تو پیداست که ساغر زده ای باز
جامی زده ای باز از آن آب چو آذر
بر جان من سوخته آذر زده ای باز
پیداست که داری سر خون ریزی عشاق
زین دست که بر قبضهٔ خنجر زده ای باز
با کس اگرت نیست نگارا! سر کشتی
پس چیست که دامن به کمر، بر زده ای باز
دیروز، ز هر روز، فزون می زده بودی
امروز، ز دیروز، فزونتر زده ای باز
هر تیر جفایی که تو را بود به ترکش
بر جان من خستهٔ مضطر زده ای باز
از باد صبا می شنوم رایحهٔ مشک
یا شانه بر آن زلف چو عنبر زده ای باز
بوی سر زلفین تو یا بوی عبیر است
یا روغنی از غالیه، بر سر زده ای باز
«ترکی» اگرت رام شد آن اهوی وحشی
هشدار که خود را به غضنفر زده ای باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلفین سیه خم به خم اندر زدهای باز
وقت من شوریده به هم بر زدهای باز
زان روی نکو چشم بدان دور که امروز
بر مه زدهای طعنه و در خور زدهای باز
از غالیه رسمی زدهای بر گل و شکر
[...]
از جیب هزار آینه سر بر زدهای باز
ایگل ز چه رنگ این همه ساغر زدهای باز
تمثال چه خون میچکد از آینه امروز
نیش مژهای بر رگ جوهر زدهای باز
در خلوت شرمت اثر ضبط تبسم
[...]
مستانه بسر میکده را در زده ای باز
وز باده معنی دو سه ساغر زده ای باز
درپای خم افتاده ای از تاب می ناب
یا خیمه بسر چشمه کوثر زده ای باز
از خاک و ز خشت است گرت بستر و بالش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.