گنجور

 
حاجب شیرازی

ساقی شب زنده دار وقت صبوح است خیز

باده همرنگ صبح جم شو، در جام ریز

معنی یوسف توئی، از چه زندان در آی

ای مه کنعان حسن در همه مصری عزیز

کیستی ای ذات غیب کت زقدم بوده است

موسی و عیسی غلام مریم و هاجر کنیز

در ره عشقت مرا نیست غم جان و دل

گر شود این ریش ریش ور شود آن ریز ریز

در پی دنیا مرو غافل و احمق مشو

کز جلو آمال تست وز عقب افعال نیز

ز صنع طباخ طبع ببین به سطح زمین

چیده چنان میزبان ظلمت ایوان به میز

جان پی دنیا مکن قانع و درویش باش

که گنج قارون بود پیش تو کم از پشیز

روی چو «حاجب » ز ما ای بت یکتا مپوش

خاک سیه بیش از این بر سر یاران مریز