گنجور

 
حاجب شیرازی

دلدار دوست ترک سفر کرد ساز باز

یا رب بوصل او سبب خیر ساز باز

ساز سفر به شهر صفر کرد باز یار

ای کاش باز از سفر آید صحیح و ساز

کوته چو روز وصل بود سال و ماه عمر

شرح غم تو و شب هجران بود دراز

ساقی تو باز کن سر مینا که بازگشت

ابواب عدل باز و ره جنگ و کین فراز

در کعبه ایم و مرحله پیمای کوی تو

مستغرق حقیقت و آلوده مجاز

چشم سیاه مست تو یغمای دین کند

آری به ترک می سزد آئین ترکتاز

محراب ابروان بنما پیش عاشقان

تا کس به قبقبه نبرد بعد از این نماز

منسوخ شد جراز و محن در زمان تو

ای عارض تو همچو محن ابروان جراز

رخ برفروخت لاله، تو رخ نیز برفروز

قد برفراخت سرو تو قد باز برفراز

«حاجب » نیازمند تو را کبر و ناز نیست

نازت کشم از آنکه توئی قبله نیاز

 
 
 
ازرقی هروی

ای دست منت تو بمن بنده در دراز

درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز

درهای رنج بسته بمن بر سخای تو

بر من در سرای تو بیگاه و گاه باز

صد کس نیازمند من و من بجاه تو

[...]

وطواط

در هجر روی و لعل تو،ای لعبت طراز

بر روی زرد کرده ام از خون دل تراز

ناکامم از تو ، ور چه برآوردمت بکام

رنجورم از تو ، ور چه بپروردمت بناز

هستم ز حسرت بر چون سیم خام تو

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ایچرخ سفله پرور خس یاردون نواز

تا کی خطا و چند دغا راستی بباز

حمیدالدین بلخی

چرخ و زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز

در پوش پوستین که دی آمد ز در فراز

بس مومن بهشتی کز خوف رنج دی

خواهد که در میان جهنم شود دراز

هست از کمال شدت سرما در آبگیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
ظهیر فاریابی

ای خسروی که از تف تیغ تو در نبرد

جان عدو فتد چو دل شمع در گداز

هرجا که می روی ظفر اندر رکاب توست

در هیچ منزل از تو نخواهد فتاد باز

دیگر شکی نماند جهان را درین که هست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه