چون در جهان خوبی امروز کامکاری
شاید که عاشقان را کامی ز لب بر آری
با عاشقان بیدل تا چند ناز و عشوه
بر بیدلان مسکین تا کی جفا و خواری
تا چند همچو چشمت در عین ناتوانی
تا چند همچو زلفت در تاب و بی قراری
دردی که از تو دارم جوری که از تو بینم
گر شمهای بدانی دانم که رحمت آری
اسباب عاشقی را بسیار مایه باید
دلهای همچو آتش چشمان رود باری
در هجر مانده بودم باد صبا رسانید
از بوستان وصلت بوی امیدواری
گرچه به بوی وصلت در حشر زنده گردم
سر بر نیارم از خاک از روی شرمساری
از بادهٔ وصالت گر جرعهای بنوشم
تا زندهام نورزم آیین هوشیاری
ما بندهایم و عاجز تو حاکمی و قادر
گر میکشی به زورم ور میکشی به زاری
آخر ترحمی کن بر حال زار حافظ
تا چند ناامیدی تا چند خاکساری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به درد و رنج عشق و ناامیدی خود اشاره میکند. او از معشوقهاش میخواهد که دیگر ناز و عشوه نکند و به عشقورزی بپردازد. شاعر به ناتوانی و دردی که از عشق او کشیده اشاره میکند و از معشوق میخواهد که رحمت و محبت به او عطا کند. او همچنین به امید و رسیدن به وصال اشاره میکند و از اوضاع ناامیدکننده خود مینالد، در حالی که میداند که بین بنده و معشوق رابطهای نامتعادل وجود دارد. در نهایت، شاعر از معشوقش میخواهد که به حال زار او رحم کند و به او امید دهد.
هوش مصنوعی: امروز در دنیای خوب و خوش، ممکن است که عشق ورزیدن موجب خوشحالی عاشقان شود و این عشق لبخند و شادی را برای آنها به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی با عاشقان بیخبر ناز و عشوه کنی و به بیدلان بیچاره ظلم و بیرحمی را ادامه بدهی؟
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید در برابر چشمان ناتوانت تسلیم باشم؟ چقدر دیگر باید از پیچ و تاب موهایت آشفته و بیقرار بمانم؟
هوش مصنوعی: دردی که از تو دارم به گونهای است که اگر تو کمترین خبری از آن داشته باشی، متوجه میشوم که مهر و محبتت نثار میشود.
هوش مصنوعی: برای عاشق شدن، انسان نیاز به عوامل و شرایط زیادی دارد، زیرا دلهایی که مانند آتش میسوزند، بسیار شایسته و مستحق عشق هستند.
هوش مصنوعی: در دوری تو به سر میبردم که باد صبا، بویی از بوستان عشق و امید را به من رساند.
هوش مصنوعی: با اینکه در روز قیامت با بوی وصال تو زنده میشوم، از روی شرم سرم را از خاک برنمیدارم.
هوش مصنوعی: اگر از خوشی و وصال تو جرعهای بنوشم، تا زمانی که زندهام، به هوشیاری و آگاهی خود ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: ما در برابر تو بندگان درماندهایم و تو حاکم و توانمند هستی. اگر بخواهی با قدرت میکشی ما را و اگر بخواهی با ناله و زاری.
هوش مصنوعی: لطفاً بر حال بد حافظ رحم کن، دیگر چه مدت باید ناامید و خوار باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
چونانکه من به شادی روزی هم گذارم
خواهم که تو به شادی روزی همیگذاری
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
[...]
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم
بسته به دوستی دل بنموده دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
[...]
تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.