گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

آب بودم صحبت آذر گلابم کرده است

خاک بودم کیمیاگر زر نابم کرده است

بنده پیر خراباتم که در دیر مغان

خدمت جام و سبو را انتخابم کرده است

چل صباح اندر بزیر دست و پا چوب و لگد

خوردم از مغ تا کنون در خم شرابم کرده است

بیخبر از واعظ و بیگانه از گفتار شیخ

آشنا با ناله چنگ و ربابم کرده است

خوشه تا کم که آدم چید از باغ جنان

آتش شرم از گنه، یک قطره آبم کرده است

یک کتابی می که نوشیدم ز دست میفروش

واقف از اسرار و آیات کتابم کرده است

گر دل دیوانه از دستم برون شد باک نیست

لطف حق معزول از این ملک خرابم کرده است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جویای تبریزی

رقص او تنها نه گرم پیچ و تابم کرده است

شعلهٔ آواز پرسوزش کبابم کرده است

‏ عشق را نازم که بهر سکهٔ داغ جنون

از همه افراد عالم انتخابم کرده است

با زمین هموار گشتن در ره فقر و فنا

[...]

میرزا حبیب خراسانی

دوش با یک جام می ساقی خرابم کرده است

نیز آباد از یکی جام شرابم کرده است

در حساب عاقلان از من بود دیوانه تر

پیر دانشمند، اگر عاقل خطابم کرده است

پوستها از سر کشیدستم چو گردون روز حشر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میرزا حبیب خراسانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه