آب بودم صحبت آذر گلابم کرده است
خاک بودم کیمیاگر زر نابم کرده است
بنده پیر خراباتم که در دیر مغان
خدمت جام و سبو را انتخابم کرده است
چل صباح اندر بزیر دست و پا چوب و لگد
خوردم از مغ تا کنون در خم شرابم کرده است
بیخبر از واعظ و بیگانه از گفتار شیخ
آشنا با ناله چنگ و ربابم کرده است
خوشه تا کم که آدم چید از باغ جنان
آتش شرم از گنه، یک قطره آبم کرده است
یک کتابی می که نوشیدم ز دست میفروش
واقف از اسرار و آیات کتابم کرده است
گر دل دیوانه از دستم برون شد باک نیست
لطف حق معزول از این ملک خرابم کرده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف حال و روز شاعری است که از تحولات درونی و دنیای معنویاش سخن میگوید. او در ابتدا به حالت «آب» و «خاک» اشاره میکند که تبدیل به چیزهای باارزش، چون «گلاب» و «زر ناب» شده است. او خود را بندهای در خانقاه میداند که به پذیرش شراب و دمی از دوری از شیخ و واعظ میپردازد و به نواهای موسیقی و عشق نزدیکتر شده است.
شاعر به چالشهای زندگیاش اشاره میکند و از سختیهایی که در این مسیر متحمل شده، صحبت میکند. او توانسته از زندگی گذرا و گنهکارانهاش درسهایی بگیرد و به پیامی عمیق از روشنگری برسد. در نهایت، شاعر از اینکه ممکن است دلش از دست برود، ابایی ندارد و به لطف و رحمت خداوند اطمینان دارد که او را در این عالم ناامن و خراب یاری خواهد کرد.
هوش مصنوعی: من در ابتدا همانند آب بودم، اما با صحبت آذر، به گلاب تبدیل شدهام؛ و زمانی که خاک بودم، مانند کیمیاگری هستم که من را به طلا و زر ناب تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: من فردی سالخورده هستم که در مکانهای مورد علاقهی عارفان مشغول به خدمت هستم و انتخابم نوشیدن شراب و داشتن لیوان است.
هوش مصنوعی: در طول چهل صبح، زیر فشار و زخمهای زندگی، به قدری ضربه و آسیب خوردهام که هنوز هم در گودال غم و شراب هستم.
هوش مصنوعی: من از نصیحتهای واعظان بیخبرم و با سخنان حکیمان بیگانهام؛ اما با نواهای چنگ و رباب آشنا هستم و این صداها مرا مجذوب کرده است.
هوش مصنوعی: آدم وقتی که از باغ بهشت میوهای میچید، آنقدر از گناهش شرمنده بود که حتی یک قطره آب هم به او داده نشد.
هوش مصنوعی: یک کتابی را که نوشیدم، فروشندهاش به خوبی از رازها و معانی آن باخبر است و به من آموخته است.
هوش مصنوعی: اگر دل دیوانهام از دستم برود، مشکلی نیست؛ زیرا لطف خداوند از این سرزمین ویران مرا جدا کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رقص او تنها نه گرم پیچ و تابم کرده است
شعلهٔ آواز پرسوزش کبابم کرده است
عشق را نازم که بهر سکهٔ داغ جنون
از همه افراد عالم انتخابم کرده است
با زمین هموار گشتن در ره فقر و فنا
[...]
دوش با یک جام می ساقی خرابم کرده است
نیز آباد از یکی جام شرابم کرده است
در حساب عاقلان از من بود دیوانه تر
پیر دانشمند، اگر عاقل خطابم کرده است
پوستها از سر کشیدستم چو گردون روز حشر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.