دوش با یک جام می ساقی خرابم کرده است
نیز آباد از یکی جام شرابم کرده است
در حساب عاقلان از من بود دیوانه تر
پیر دانشمند، اگر عاقل خطابم کرده است
پوستها از سر کشیدستم چو گردون روز حشر
دست قدرت تا چنین لب لبابم کرده است
موج این دریای هستی صد هزاران بار بیش
قطره ام کرده است و باز از نو حبابم کرده است
صد هزاران سبحه و پیمانه از آب و گلم
کرده افزون بار دیگر خاک و آبم کرده است
هدهد جانم که از تخت سلیمان غائبم
صحبت ناجنس را سجن عذابم کرده است
باز سلطانم که در ویرانه جغد آمدم
آتش هجز از غم و حسرت کبابم کرده است
یک کتابی باده ام پیمود پیر میفروش
در حقیقت واقف از سر کتابم کرده است
شاهم و شهزاده، لیکم جادو و افسون دیو
در طلسم افکند وز غفلت بخوابم کرده است
میکنم از نو بنا دیری بکوی میفروش
شیخ و زاهد چون ز مسجد ردبابم کرده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تجربه و تأثیرات شراب و عشق میپردازد. او بیان میکند که نوشیدن شراب، او را از عقل و تدبیر عاقلان دور کرده و به نوعی دیوانه کرده است. همچنین، او اشاره میکند که زندگی او مانند یک قطره در دریای وسیع هستی است و به حبابی تبدیل میشود که مدام در حال تغییر است. شاعر به تأثیرات زندگی و غم و حسرتهایی که بر او وارد شده، اشاره میکند و بیان میکند که حتی با وجود مقام و قدرت، گرفتار جادو و افسون شده است. در پایان، او به بازسازی رابطهاش با میفروش اشاره میکند و به جامعه و زهدگرایان انتقاد میکند.
هوش مصنوعی: دیشب با یک جام شراب، ساقی من را خراب کرده است. همچنین، بهطوری دیگر، همین یک جام شراب باعث شده که وضعیت من بهتر شود.
هوش مصنوعی: در نظر عقلمندان، من از همه دیوانهترم، حتی اگر یک پیر دانشمند مرا عاقل بنامد.
هوش مصنوعی: من از سر و پوست خود بیرون آمدهام، همانطور که در روز قیامت خداوند قدرتش را به نمایش میگذارد و باعث شده است که من به این درجه از کمال برسم.
هوش مصنوعی: این دریا که نماد زندگی و وجود است، من را بارها و بارها در خود فرو برده و به من احساس کوچکی و ناچیزی داده است، اما دوباره به من این امکان را داده تا دوباره از اعماق آن به سطح بیایم و به شکل حبابی درآیم.
هوش مصنوعی: من به اندازهی صد هزار تسبیح و لیوان، از آب و خاک فراهم آوردهام و بار دیگر از این مواد، به زندگیام شکل دادهام.
هوش مصنوعی: هدهد عزیزم، من که از تخت سلیمان دور افتادهام، صحبتهای ناپسند و بیارزش من را به زندانی از عذاب کشانده است.
هوش مصنوعی: من دوباره به مقام و قدرت خود رسیدم، اما در این ویرانه که مانند جغد تاریک و غمگین است، آتش غم و حسرت زندگیام را به تدارک کبابی سوزان تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: من در حال نوشیدن بادهای هستم و پیر میفروش در واقع به خوبی از حال و روز من آگاه است و مانند یک کتاب دربارهام میداند.
هوش مصنوعی: من شاه و فرزند شاه هستم، اما جادو و سحری از دیو بر من تأثیر گذاشته و من را در خواب غفلت فرو برده است.
هوش مصنوعی: من دوباره بنایی از عشق درست میکنم و به سمت میفروشی میروم که شیخ و زاهد به دلیل عبور من از مسجد به آنجا رفتهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رقص او تنها نه گرم پیچ و تابم کرده است
شعلهٔ آواز پرسوزش کبابم کرده است
عشق را نازم که بهر سکهٔ داغ جنون
از همه افراد عالم انتخابم کرده است
با زمین هموار گشتن در ره فقر و فنا
[...]
شیخ و زاهد دوش اگر منع از شرابم کرده است
ساقی از یک جام می امشب خرابم کرده است
راست گفته است، از حدیث راست رنجیدن خطا است
شیخنا زندیق و ملحد، گر خطابم کرده است
گر مرا رسوای عالم کرد عشقش باک نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.