رقص او تنها نه گرم پیچ و تابم کرده است
شعلهٔ آواز پرسوزش کبابم کرده است
عشق را نازم که بهر سکهٔ داغ جنون
از همه افراد عالم انتخابم کرده است
با زمین هموار گشتن در ره فقر و فنا
کان کیفیت چو خمهای شرابم کرده است
می فشارد بسکه دل را پنجهٔ مژگان او
پای تر سر اشک ریزان چون سحابم کرده است
اشک در چشمم ز حیرت خشک چون آیینه شد
آتش رخسار او با آنکه آبم کرده است
هر چه می گویی مسلم هر چه می خوانی قبول
دور باش حیرت امشب لاجوابم کرده است
پیش من نبود زمان زندگی بیش از دمی
تا هوایش خالی از خود چون حبابم کرده است
تا بکی جویا غم از بیداد هجرانش خورم
من که یاد عارضش خرد و خرابم کرده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش با یک جام می ساقی خرابم کرده است
نیز آباد از یکی جام شرابم کرده است
در حساب عاقلان از من بود دیوانه تر
پیر دانشمند، اگر عاقل خطابم کرده است
پوستها از سر کشیدستم چو گردون روز حشر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.