یک امشبی که تو آسوده در کنار منی
چه میشود که رخ از من بدیگری نکنی
فدای جان تو بادا روان جان و تنم
که راحت دل و آرام جان، روان تنی
چه میشود که شبی با دو صد تکبر و ناز
بهمدمی من دلفکار صبح کنی
من ایستاده بپا بنده وار سر در پیش
تو شاهوار بتخت جلال تکیه زنی
شکر فروش دکان گو ببند و طوطی لب
بحضرت تو که شیرین لب و شکر دهنی
ز عشق روی تو گل پیرهن درید و هنوز
تو همچو غنچه نهان در درون پیرهنی
دلاوران سپه قلب دشمنان شکنند
ترا چه شد که دل دوستان همی شکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساساتی است که شاعر نسبت به معشوق خود دارد. شاعر در یک شب آرام و دلنشین، از معشوق میخواهد که به او توجه کند و از او روی برنتابد. او با عباراتی شاعرانه از فدای جان خود برای معشوق صحبت میکند و حسرت حالتهای ناز و تکبر معشوق را میکشد. شاعر خود را در مقام بردهای humble میبیند که معشوق بر تخت جلال نشسته است. او همچنین به زیبایی و شیرینی معشوق اشاره میکند و در نهایت، از درد و دل خود نسبت به دشمنی که عاشق است، سخن میگوید. در کل، شعر بیانگر عشق عمیق و آرزوی نزدیکی به معشوق است.
هوش مصنوعی: این شب که تو در کنار من آرام هستی، چه میشود اگر ناگهان توجهت را از من به شخص دیگری جلب کنی؟
هوش مصنوعی: فدای جان تو میشوم، چه بسا که روح و جسم من در خدمت توست. زیرا آرامش دل من و آسایش وجودم در حضور توست.
هوش مصنوعی: چه اتفاقی میافتد اگر شبی با غرور و ناز به من توجه کنی و صبح را با دلی شاد به پایان برسانی؟
هوش مصنوعی: من به احترام تو ایستادهام و همچون یک بنده سرم را پایین آوردهام در حالی که تو با جلال و شکوه به تخت نشستهای.
هوش مصنوعی: شکر فروش، مغازهاش را ببند و طوطی را به نزد تو بیاور که تو زیبا و شیرینگوی هستی.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، گلِ پیراهن پاره شد، اما تو هنوز مانند یک غنچه درون پیراهن پنهان هستی.
هوش مصنوعی: شجاعان سپاه، دل دشمنان را میشکنند، اما تو چه شده که دل دوستانت را نیز میشکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی
ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی
به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی
به موکب اندر گویی که سرو در چمنی
ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام
[...]
دلم به عشق بتی را همیکند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
[...]
گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
[...]
شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی
من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش
چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی
چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.