یک امشبی که تو آسوده در کنار منی
چه میشود که رخ از من بدیگری نکنی
فدای جان تو بادا روان جان و تنم
که راحت دل و آرام جان، روان تنی
چه میشود که شبی با دو صد تکبر و ناز
بهمدمی من دلفکار صبح کنی
من ایستاده بپا بنده وار سر در پیش
تو شاهوار بتخت جلال تکیه زنی
شکر فروش دکان گو ببند و طوطی لب
بحضرت تو که شیرین لب و شکر دهنی
ز عشق روی تو گل پیرهن درید و هنوز
تو همچو غنچه نهان در درون پیرهنی
دلاوران سپه قلب دشمنان شکنند
ترا چه شد که دل دوستان همی شکنی