روز ابر و ترشح باران
نه سزد کرد کار هشیاران
می بنه گل بریز و بازبخوان
یار دوشینه با همه یاران
تا نشینند گرد یکدیگر
بر سر خوان باده، میخواران
خادمک را بگو فرو بندد
در بروی همه طلبکاران
نگشاید گر آید آن شیخک
که بود قائد نکوکاران
که سر خر بزرگ گردد اگر
ره کنند آن بزرگ دستاران
خانه ای کین گرو گرد آیند
گردد آن خانه شهر سگساران
نام ایشان نهاده پیر خرد
زشت گردار و خوب گفتاران
شیخ را گو که باده نوشانند
راست گفت و درست کرداران
راه ایشان بپو که زود رسید
هر که رفت از پی سبکباران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ویحک ای ابر گنهکاران
سنگک و برف باری و باران
روی چون حاصل نکوکاران
زلف چون نامه گنهکاران
غمزه مانند آرزوی مضر
در کمینگاه طبع بیماران
خیره اندر کرشمه چشمش
[...]
منم آن مفلسی که کیسهٔ من
ندهد شادیی به طراران
سیم در دست من نگیرد جای
چون خرد در دماغ می خواران
مستی از صحبتم بپرهیزد
[...]
از پی رغبت خریداران
در تو معلوم طبل عطّاران
شاه بهرام گور با یاران
باده میخورد چون جهانداران
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.