ما راز نهانیم که در قلب جهانیم
در قلب جهانیم که ما راز نهانیم
ما سر سویدای جهانیم که راز است
راز است که ما سر سویدی جهانیم
ما بخت جوانیم که در صحبت پیریم
در صبحت پیریم که ما بخت جوانیم
ما صورت جانیم که در آئینه پیداست
در آئینه پیداست که ما صورت جانیم
ما روح روانیم که از دیده نهان است
از دیده نهان است که ما روح روانیم
ما عین عیانیم که در وهم نیائیم
در وهم نیائیم که ما عین عیانیم
بیرون ز گمانیم که افزون ز یقینیم
افزون ز یقینیم که بیرون زگمانیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در وجود و حقیقت انسان اشاره دارد. شاعر به بیان رازهایی از وجود خود میپردازد که در قلب جهان نهفته است. او به ارتباط بین جوانی و پیری، صورت و جان، و حقیقت و وهم اشاره میکند و نشان میدهد که حقیقت انسانی فراتر از تصورات و گمانهاست. به طور کلی، این شعر به جستجوی معنا و شناخت عمیقتر از وجود انسان اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ما همچون رازی پنهان هستیم که در مرکز وجود جهان قرار داریم و در عین حال، در دل جهان نیز همان راز نهانیم.
هوش مصنوعی: ما در دل این دنیا همانند یک راز بزرگ هستیم که به عمق وجود ما اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در گفتوگو با پیران، ما جوانی و خوشبختی خود را احساس میکنیم و این صحبتها به ما روحیه و انرژی جوانی میدهد.
هوش مصنوعی: ما خود روحی هستیم که در آینه نمایش داده میشود و در واقع، وجود ما همان روح است که در آینه قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: ما موجوداتی هستیم که حقیقت ما از چشمها پنهان است و همین پنهانی بودن ماست که نشاندهنده روح زندهگیمان است.
هوش مصنوعی: ما به وضوح حقیقت را مشاهده میکنیم و در تصورات و اوهام نمیگنجد، چرا که ما خود حقیقتی زنده و آشکار هستیم.
هوش مصنوعی: ما فراتر از حد تصوراتمان هستیم و این بیشتر از آن چیزی است که با یقین میدانیم. باورهای ما نشاندهنده واقعیتهای عمیقتری هستند که از درکمان فراتر میروند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما قد ترا بندهتر از سرو روانیم
ما خد ترا سغبهتر از عقل و روانیم
بی روی تو لب خشکتر از پیکر تیریم
با موی تو دل تیرهتر از نقش کمانیم
بیرون ز رخ و زلف تو ما قبله نداریم
[...]
بشکن قدح باده که امروز چنانیم
کز توبه شکستن سر توبه شکنانیم
گر باده فنا گشت فنا باده ما بس
ما نیک بدانیم گر این رنگ ندانیم
باده ز فنا دارد آن چیز که دارد
[...]
ما جرعه چشانیم ولی خضرو شانیم
ما راه نشینیم ولی شاه نشانیم
ما صید حریم حرم کعبه قدسیم
ما راهبر بادیه ی عالم جانیم
ما بلبل خوش نغمه ی باغ ملکوتیم
[...]
ما مرشد عشاق خرابات جهانیم
ساقی سراپردهٔ میخانهٔ جانیم
تو از همدانی ولیکن همه دان نه
از ما شنو ای دوست که سر همه دانیم
تو عالم یک حرفی ما عالم عالم
[...]
ما رند خراباتی بی نام و نشانیم
صد خرمن ناموس بیک جو نستانیم
ما را بکتابی نبود حاجت ازآن رو
کاسرار جهان از ورق روی تو خوانیم
دیدیم ز ذرات جهان عکس جمالت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.