گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

یک بوسه زلعل لب دلجوی تو خواهم

بوس دگر از نرگس جادوی تو خواهم

نی نی که بود راتبه من بشب و روز

صد بوسه که از زلف تو و روی تو خواهم

کارم عجب افتاده که در عشق تو ای شوخ

جمعیت از آشفتگی موی تو خواهم

سر کرد جهان باد نه در خاک نهان باد

آن سرکه نه در خاک سر کوی تو خواهم

از سینه برون باد، یکی قطره خون باد

آن دل که نه در حلقه گیسوی تو خواهم

این دیده بود کور و ز رخسار تو مهجور

گر نز پی دیدار گل روی تو خواهم

وین پای شود لنگ و در آید بسر سنگ

گر زانکه نه از بهر تکاپوی تو خواهم

در پنجه اندیشه شدم سخت گرفتار

ساقی مدد از قوت بازوی تو خواهم

ایمان مرا طره تو برده بغارت

ایمان خود از طره هندوی تو خواهم

در خواب شنیدم ز حبیب تو که میگفت

یک بوسه ز لعل لب دلجوی تو خواهم