گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

ایکه کشتی ز انتظار مرا

آمدی وقت احتضار مرا

توگلی، گل ز خار ناچار است

گرد خود گیرهم چو خار مرا

اختیاری به کار خویشم بود

برد عشقت ز اختیار مرا

تا تو کردی کنار، موج سرشک

شد چو دریاری بی کنار مرا

بوسه ای خون بهام بخش از لب

که دو چشم تو کشت زار مرا

تو چو من صد شکار خواهی کرد

نشود چون توئی شکار مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

روزگار ای بزرگ چاکر تست

هست از آن سوی تو قرار مرا

دامن من ز دست او بستان

به دگر چاکری سپار مرا

شاعران را مدار مجلس تست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

نام و نان داد شهریار مرا

خدمتش کرد بختیار مرا

از سحاب مکارمش بشکفت

بخزان اندرون بهار مرا

وز عطای یمین او بفزود

[...]

حکیم نزاری

قله این بلند طارم را

یعنی این قلعه چهارم را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه