نیمه هشیاریم و یک نیم دگر مستانهایم
لطفی ای ساقی که ما محتاج یک پیمانهایم
بیم رسوایی مده ای شیخ ما را بعد از این
سالها شد ما به رندی در جهان افسانهایم
عقل اگر با ما بود از عهد دیرین آشنا
بگذر از ما گو که نیز از خویشتن بیگانهایم
هر کجا زلف بتی، در تار او بند و شکن
هر کجا شمع رخی، بر گرد او پروانهایم
لب به لعل گلرخان بنهاده همچون ساغریم
چنگ در زلف بتان افکنده همچون شانهایم
شیخ بیدین را بگو تکفیر ما نبود سزا
کفر و ایمان در خور عقل است و ما دیوانهایم
سیلِ اَندُه را بگو آبادیِ ما را مده
بیم ویرانی، که از روز ازل ویرانهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی غلط گفتم که اینجاعاشق و معشوق اوست
گرچه ما از عشق او اندر جهان افسانهایم
ما کهایم؟ ازما چه آید؟ تا نپنداری که ما
روی او را آینه،یا زلف او را شانهایم
ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم
با خرابات آشناییم از خرد بیگانهایم
خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمعوار
هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانهایم
اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست
[...]
ما مرید پیر دیر و ساکن میخانهایم
همدم دُردیکشان و ساغر و پیمانهایم
تا می صاف است و وصل یار و کنج میکده
بینیاز از خانقاه و کعبه و بتخانهایم
تا از روی شمع رخسار تجلی تاب دوست
[...]
یک گلیم، اما به رتبت چون خُم و پیمانهایم
مختلف در رنگ و بوییم ارچه از یک دانهایم
سر معبودیم و با شرک خفی همپردهایم
روح مسجودیم و با نَفْسِ دنی هم خانهایم
طبع معشوقی و لاف عاشقی از ما خطاست
[...]
در دل است آن کس که از نادیدنش دیوانهایم
آن که ما را دربهدر دارد به او همخانهایم
بیتکلف یار خود را تنگ در بر میکشد
ما در آیین محبت امت پروانهایم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.