تا بکی همراهی این عقل سرگردان کنم
عقل را امشب بپای خم می قربان کنم
من که خط پادشاهی دارم از سلطان عشق
بر سر سلطان عقل و خیل او فرمان کنم
مشکل افتاده است کارم سخت از دست خرد
بشکنم دست خرد و این کار را آسان کنم
این زمین شوره را از بیخ و از بن بر کنم
بار دیگر بوستان لاله و ریحان کنم
گر بر این دشمن ظفر جستم بعون کردگار
تا ابد از عیش پاکوبان و دست افشان کنم
دست من گر بست و در زنجیر و زندانم فکند
من بدندان چاره زنجیر این زندان کنم
داده ام پیمان بدان پیمانه پیمایان که باز
عقل را گریان نمایم عشق را خندان کنم
بی سرو سامان شدم ای عشق فرصت ده مرا
فرصتی، تا من ز نو فکر سر و سامان کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به جدال میان عقل و عشق میپردازد. او به عقل سرگردان اشاره میکند که در شب به پای عشق قربانی میشود. شاعر خود را دارای خط پادشاهی عشق میداند و میخواهد فرمانروا باشد و بر عقل غلبه کند. او احساس میکند که کارش به مشکل افتاده و از دست عقل به تنگ آمده است، به همین دلیل تصمیم میگیرد که به طور کلی عقل را بشکند و زندگی را برای خود آسانتر کند. شاعر آرزو دارد که زمین خشک و بیثمر را به بوستانی پر از گل و عطر تبدیل کند و به پیروزی بر دشمن امیدوار است. در نهایت، او از عشق درخواست فرصتی میکند تا بتواند دوباره به فکر و نظم برسد.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در حال همراهی با این عقل سردرگم هستم. امشب تصمیم دارم تا خود را به پای میخانه بسپارم و عشق و شوروحال را جایگزین افکار منطقیام کنم.
هوش مصنوعی: من که از طرف عشق سلطنت دارم، بر عقل و پیروانش تسلط پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: کارهای من به شدت پیچیده و دشوار شده است. از عقل و خرد خود دست میکشم تا بتوانم این موضوع را برای خودم راحتتر کنم.
هوش مصنوعی: من این زمین خشک و بیحاصل را از ریشه و اساس تغییر میدهم و دوباره آن را به باغی پر از لاله و ریحان تبدیل میکنم.
هوش مصنوعی: اگر در این جنگ بر دشمن پیروز شوم، به یاری خداوند تا ابد شادی را با سرور و شکرگزاری تجربه خواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگرچه دست من بست شده و در بند و زندان قرار دارم، اما با دندانم راهی برای شکستن زنجیر این زندان پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: من با پیمانهداران پیمانی بستهام که دوباره عقل را به گریه بیندازم و عشق را شاد و خندان کنم.
هوش مصنوعی: ای عشق، من بدون نظم و ترتیب شدهام. کمی به من فرصت بده تا بتوانم دوباره به فکر ساماندهی خود باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش روی فضل حق جان را یقین قربان کنم
سی و دو نور خدا را سر به سر اعیان کنم
هر که او خواهد که گردد واقف سر ازل
پیش ما آید که او را دم به دم آسان کنم
سر عهد لم یزل شد ظاهر از فضل اله
[...]
بود این شرط عزا کاول وداع جان کنم
جسم را آنگه سزای خوش در دامان کنم
سنگ بردارم هنوزم جان برون ننهاده رخت
تا رود غمخانهٔ تن بر سرش ویران کنم
لیکن این تدبیرها خواهد فراغ خاطری
[...]
تا نمیرم کی ز افغان چاره ی هجران کنم
درد هجران را به جان کندن مگر درمان کنم
دامن از دستم کشیدی دیگرم زین در مران
تا مگر خاکی به سر از دست آن دامان کنم
صد جهانم جان و سر در پای او ممکن نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.